دریافتمقدمه

زندگی حضرت عیسی علیه السلام دارای فرازهای زیادی است که برخی برای اینکه خود را مطرح کنند یا گناه را توجیه کنند، باعث تحریف ویژگی های حضرت در کتاب های خود شده اند که در این مختصر به زندگی حضرت وتحریفات و سخن بزرگان درباره حضرت عیسی مسیح پرداخته شده است.

چکیده

حضرت عیسی مسیح علیه السلام از مادری پاکدامن به نام مریم متولد شد، محل تولد ایشان بیت لحم بود. برخی نبوت ایشان را در سن هفت یا هشت سالگی و برخی در سی سالگی می دانند. ایشان بخاطر شرایطی که داشت، ازدواج نکرد. ایشان دارای معجزات فراوانی از جمله زنده کردن مردگان و شفای کور و نابینا بود. از ویژگی‌های اخلاقی ایشان زهد و تعادل در خوف و رجابود. حواریون از یاران باوفای حضرت بودند که یهوداى اسخریوطى به مسیح خیانت کرد و سرانجام یهود تصمیم به قتل حضرت توسط یکی از حواریون کرد و به ظن خودشان به صلیب کشیدند. در صورتی که تاکنون زنده است و در هنگام ظهور حضرت مهدی عجل الله ظهور می کند. مسیحیت بعد از حضرت عیسی دچار انحرافاتی شد که برخی بزرگان آن دین ایجاد کرده بودند و تهمت هایی هم به حضرت زده اند و اهل سنت و شیعه و تصوف هم درباره حضرت عیسی روایات و دیدگاه هایی دارند. حضرت امام خمینی و مقام معظم رهبری در مورد میلاد حضرت مسیح بیانات کاملی دارند که ارائه می شود و شباهت امام موسی صدر و حضرت مسیح در ادامه می آید و پیام امام موسی صدر در تقارن میلاد مسیح (ع) با شهادت امام حسین (ع) نیز خواندنش خالی از لطف نیست. 

 

زندگی حضرت عیسی مسیح(علیه السلام)

حضرت عیسی(ع) از بزرگ‌ترین پیامبران الهی است. نام این بزرگوار در ردیف چهار پیامبر اولوالعزم دیگر قرار دارد. او خلقتی شبیه به آفرینش حضرت آدم(ع) دارد؛ به این معنا که خداوند او را بدون این‌که پدری داشته باشد، از مادرش، مریم عذراء(س) که دختری پاک‌دامن بود، به دنیا آورد.[1]

تولد

پدربزرگ حضرت عیسی، عِمران نام داشت. همسر او هنگامی که باردار شد، به تصوّر این‌که فرزندی که در شکم دارد، پسر خواهد بود، نذر کرد که او را به خدمت بیت‌المقدس بگمارد. وقتی نوزاد متولد شد، دید که دختر است؛ لذا نامش را مریم گذاشت و با این‌حال، پس از این‌که مقداری بزرگ شد، او را به خدمت بیت‌المقدس فرستاد. حضرت زکریا (ع) سرپرستی او را بر عهده گرفت. طی این مدت، مریم(س) به چنان مقام والایی دست یافت که خداوند از آسمان برایش روزی می‌فرستاد.[2] البته افراد دیگری  غیر از حضرت زکریا (ع) هم داوطلب نگه‌داری حضرت مریم بودند و می‌خواستند این افتخار را نصیب خود کنند، از این‌رو برای انتخاب شدن شخص نگه‌داری‌کننده، از طریق قرعه کشی و با استفاده از قلم‌هایشان، قرعه به نام حضرت زکریا زده شد.[3]

تا این‌که روزی حضرت مریم، از مردم کناره گرفت و به قسمت شرقی بیت‌المقدس رفت و خود را از دید مردم مخفی داشت. خداوند فرشته‌ای را به شکل انسان به سراغش فرستاد تا حضرت عیسی را به او بدهد. بدین ترتیب، بدون این‌که حضرت مریم با مردی تماس داشته باشد، باردار شد.[4]در برخی از روایات آمده، حضرت مریم از طریق خوردن دو دانه خرمایی که حضرت جبرئیل(ع) برایش آورده بود، باردار شد.[5]

مدت زمانی که مریم، فرزندش را حمل می‌کرد، متفاوت ذکر شده؛ برخی روایات آن‌را شش ماه دانسته‌اند[6] و برخی دیگر آن‌را نُه ساعت به ازای نُه ماه گفته‌اند.[7] وقتی زمان تولد عیسی فرا رسید، درد زایمان، او را به پای نخل خشکیده‌ای کشاند. ایشان از این‌که به زودی آماج تهمت‌ها قرار خواهد گرفت، بسیار نگران بود؛ به اندازه‌ای که آرزوی مرگ کرد. اما عیسی که تازه متولد شده بود، به امر خدا به سخن آمد و مادرش را دلداری داد. او گفت: «نگران نباش که خدا برایت چشمه گوارایی در زیر پایت جوشانده است. تنه این نخل را به سمت خود تکان بده تا برایت رطب تازه بریزد. از این نعمت‌ها تناول کن و خوشحال باش. هر کس تو را دید، به او بگو که من امروز روزه سکوت گرفته‌ام و با کسی حرف نخواهم زد».[8]

مریم با قلبی مطمئن، در حالی‌که فرزندش را در آغوش گرفته بود، به سمت شهر خود برگشت. مردم ظاهربین، با دیدن این صحنه، نسبت به مریم بدگمان شده و به او گفتند: « ای خواهر هارون! کار خیلی بدی انجام دادی! پدر و مادرت افراد منحرفی نبودند، پس تو چرا به این فساد مبتلا شدی؟!». مریم با اشاره به آنان فهماند که روزه سکوت گرفته و باید سؤال خود را از نوزادی که در آغوش دارد بپرسند. مردم با تعجب گفتند: «ما چه طور می‌توانیم با کودکی که تازه متولد شده، سخن بگوییم؟!».

این‌جا بود که مردم برای اولین بار، معجزه عیسای تازه متولد شده را با چشم و گوش خود دیدند و شنیدند. به قدرت الهی، حضرت عیسی زبان به سخن گشود و با مردم صحبت کرد و گفت: من بنده خدا هستم. او مرا به پیامبری برگزیده و به من کتاب آسمانی عطا کرده است. او مرا مخلوقی مبارک و پُر خیر و برکت قرار داده و مرا به خواندن نماز تا زمانی که زنده هستم، سفارش کرده است. او دستور داده تا با مادرم مهربان باشم و مرا سرکش و بدبخت قرار نداده. درود بر من، آن‌روزی که متولد شدم و آن روزی که خواهم مرد و آن روزی که مبعوث خواهم شد.[9] حضرت عیسی با این سخنان، آن تهمت بزرگ را از مادر خود دور کرد و پیامبری خود را برای مردم ثابت ساخت.

محل تولد

مشهور مورّخان اسلامی معتقدند که حضرت عیسی(ع) در «بیت لحم» فلسطین متولد شده بود.[10] روایتی از امام صادق(ع) - که در ارتباط با ماجرای معراج پیامبر اسلام(ص) است - نیز تولد عیسی بن مریم(ع) در بیت لحم را تأیید می‌کند.[11] انجیل نیز به صراحت، تولد حضرت عیسی(ع) را در بیت لحم دانسته است: «عیسی در زمان سلطنت [هیرودیس] در شهر بیت لحم به دنیا آمد».[12] با این‌حال؛ اندک روایاتی اشاره کرده‌اند که حضرت مریم(س) در مکانی بسیار دورتر و در اطراف کوفه و نجف، حضرت عیسی(ع) را به دنیا آورده بود.[13]

مرحله رشد

تنها رسالت حضرت عیسی(ع) در ساعات اوّلیه پس از ولادت، اثبات بی‌گناهی حضرت مریم و مقام پیامبری خود بود. اما هنوز مسؤولیت هدایت و تبلیغ دین الهی،‌ بر عهده او قرار داده نشده بود. در عین حال خطراتی از جانب گروهی از یهودیان، جان حضرت عیسی را تهدید می‌کرد. خداوند آن دو را به مکانی امن و مناسب راهنمایی کرد؛ سرزمین مرتفعى که داراى امنیّت و آب جارى بود[14] تا حضرت عیسی مراحل رشد و نمو خود را طی کند و آماده تبلیغ رسالت آسمانی خود شود.

 

ازدواج نکردن

در مورد ازدواج نکردن حضرت عیسی(ع) در پاره‌ای از گزارش‌ها به مسائلی اشاره شده است که در نظر ابتدایی چنین تصور می‌شود که حضرت عیسی با اصل ازدواج مخالف بود، اما با توجه به سفارش اکیدی که در امر ازدواج در قرآن و روایات آمده، هم‌چنین مطالعۀ زندگی حضرت عیسی(ع)، درمی‌یابیم که ایشان با اصل ازدواج مخالفتی نداشته، بلکه علت ازدواج نکردن ایشان شرایط خاص زندگی شخصی و نیز جامعه‌ای بود که در آن زندگی می‌کرد.[15]

نبوت و معجزات

خداوند به حضرت عیسی کتاب تورات را تعلیم داد و انجیل را به او آموخت و حکمت و علوم مخصوص خود را به او عطا کرد.[16]

خدای متعال برای اثبات پیامبری فرستادگانش به مردم، به آنها معجزاتی عطا کرده است تا بتوانند پیامبران واقعی را از دروغ‌گویان مدعی تشخیص دهند. [17] هر کدام از پیامبران، معجزات مخصوص به خود دارند که در قرآن به برخی از آنها اشاره شده است. یکی از این پیامبران، حضرت عیسی(ع) است که در قرآن کریم معجزات متعددی برای آن‌حضرت ذکر شده است:

قبل از این‌که حضرت عیسی(ع) مأمور به هدایت مردم شود، معجزه سخن گفتن، در ساعات اولیه زندگی بود. علت اصلی بروز این معجزه، دل‌داری دادن به مادر خود و رفع تهمت از ساحت پاک او بود. حضرت عیسی(ع) پس از تولد با مادر خود سخن گفت و به او دل‌داری داد. با گِل، پرنده می‌ساخت. سپس در آن می‌دمید و آن مجسمه، به اذن الهی تبدیل به پرنده‌ای زنده می‌شد.خداوند به او این اجازه را داده بود تا نابینایان و کسانی که دچار بَرص هستند، شفا دهد.یکی از شگفت‌انگیزترین معجزه حضرت عیسی، زنده کردن مردگان بود. او به امر الهی، افراد متعددی را زنده کرد.او حتی از غذاهایی که مردم در خانه خود می‌خوردند و یا ذخیره می‌کردند به آنها اطلاع می‌داد. «مائده آسمانی» معجزه دیگری از حضرت عیسی بود که با درخواست حواریون(شاگردان خاص عیسی مسیح) انجام شد. این سفره غذا از آسمان نازل شد و با این‌که فقط نُه قرص نان و نُه ماهی کوچک در آن بود،[18]چهار هزار و هفت‌صد نفر را سیر کرد.[19]

با وجود این همه معجزات، عده کمی از مردم به حضرت عیسی ایمان آوردند که در صدر آنها حواریون بودند. تعداد حواریون دوازده نفر بود و عالم‌ترین آنها «الوقا» نام داشت،[20] اما کسانی که از بنی‌اسرائیل راه کفر را در پیش گرفتند، مورد لعن حضرت عیسی قرار گرفته [21] و بنابر نقلی مسخ شده و تبدیل به میمون شدند.[22]

محدوده رسالت

خدای متعال در ارتباط با گستره رسالت حضرت عیسی(ع) می‌فرماید: «وَ رَسُولاً إِلى‏ بَنی‏ إِسْرائیل ...»؛[23]  و (او را به عنوان) رسول و فرستاده به سوى بنی‌اسرائیل(قرار داده، که به آنها می‌گوید:) من نشانه‌‏اى از طرف پروردگار شما، برایتان آورده‏‌ام من از گِل، چیزى به شکل پرنده می‌سازم سپس در آن می‌‏دمم و به فرمان خدا، پرنده‌‏اى می‌گردد ...

ظاهر چنین آیاتی نشانگر آن است که عیسی(ع)تنها فرستاده به سوی قوم بنی‌اسرائیل بود، اما از آن‌جا که این پیامبر، صاحب شریعت و از پیامبران اولو العزم بود، و با توجه به آیات دیگر در مورد زندگی آن‌حضرت، فهمیده می‌شود که بعثت وی فراتر از قوم بنی‌اسرائیل بود، هر چند بنی‌اسرائیل در صف اول مأموریت هدایت او قرار داشت؛ یعنی این‌که ایشان در درجه‌ی اول براى بنی‌اسرائیل مبعوث شده بود، مانند پیامبر اسلام(ص) که در درجه اول براى خاندان خویش، در درجه دوم براى مردم مکه و اطراف آن، و درجه بعدى براى جهانیان مبعوث شده بود.[24]

سن حضرت عیسی(ع) هنگام نبوت

درباره این‌که حضرت عیسی(ع) در چه سنی به نبوّت برگزیده شد، دیدگاه‌های گوناگونی در منابع تفسیری و روایی مشاهده می‌شود:

حضرتشان از آغاز تولد پیامبر بود، امّا از سن هفت یا هشت‌سالگی به بیان وحی خدا پرداخت. در این هنگام مأموریت یافت تا بنی‌‌اسرائیل را هدایت کند و آنان‌را از گمراهی نجات دهد.[25] از ابن عباس نقل است هنگامی که عیسی(ع) به سن سی سالگی رسید، خداوند او را به سمت بنی‌اسرائیل روانه کرد.[26] حضرت عیسی(ع) هنگام گفتن «آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنی‏ نَبِیًّا»، چهل روزه بود، و در همان زمان به پیامبری برگزیده شده بود و خدا او را براى هدایت بشر برانگیخت.[27] حضرتشان در بدو تولد و حتی قبل از این‌که عبارات موجود در این آیه را بر زبان بیاورد، به نبوّت مبعوث شده و به وی کتاب داده شده بود.[28] عیسی(ع) در سه سالگی مبعوث شد.[29]

ویژگی‌های اخلاقی

برخی از ویژگی‌های اخلاقی حضرت عیسی(ع) عبارت‌اند از:

زهد: یکی از ویژگی‌های اخلاقی حضرت عیسی(ع)، زهد آن پیامبر بزرگ است. او مانند بیشتر پیامبران دیگر خود را از تشریفات و زیبایی‌های دنیا و نعمت‌های رنگارنگش دور نگه می‌داشت و پرهیز می‌کرد از این‌که کارهای خود را به عهده دیگران واگذارد. در این‌باره، حضرت علی(ع) می‌فرماید: «بالشتش سنگ و لباسش خشن و غذایش ناگوار بود. خورشتش گرسنگی و چراغش در شب، ماه و سایبانش در روز، شرق و غرب زمین بود. میوه و سبزی‌اش، گیاهانی بود که در مناطق مختلف می‌رویید».[30]

تعادل در خوف و رجا: امام رضا(ع) درباره حضرت عیسی(ع) چنین می‌فرماید: «حضرت عیسی هم گریه می‌کرد و هم می‌خندید، ولی حضرت یحیی(ع) فقط می‌گریست و نمی‌خندید. آن حالتی که عیسی داشت، بهتر از حالت یحیی بود».‏[31]پرهیز از سخن گفتن زیاد: همیشه بزرگان دین، از آثار منفی زیاد سخن گفتن، سخن به میان آورده‌اند. امام صادق(ع) در این‌باره فرمود: «حضرت مسیح دائماً می‌گفت: در غیر یاد خدا، زیاد سخن نگویید؛ کسانی که زیاد حرف می‌زنند، دل‌هایشان دچار قساوت شده ولی خودشان نمی‌دانند».[32]

حواریون

در انجیل اسامى حواریون چنین آمده است: 1. شمعون معروف به پطرس 2. اندریاس 3. یعقوب 4. یوحنا 5. فیلوپس 6. برتولولما 7. توما 8. متى 9. یعقوب ابن حلفا 10. شمعون ملقّب به «فدایی» 11. یهودا برادر یعقوب 12. یهوداى اسخریوطى که به مسیح خیانت کرد.[33] روایاتی از پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) نقل شده است که وصی حضرت عیسی(ع) شمعون بود و در انجیل معروف به پطرس است و از او در روایات به شمعون بن حَمّون یاد شده است.

قرآن کریم پیدایش حواریون را این‌گونه بیان می‌فرماید: «هنگامى که عیسى از آنان احساس کفر (و مخالفت) کرد، گفت: کیست که یاور من به سوى خدا (براى تبلیغ آیین او) شود؟ حواریان گفتند: ما یاوران خداییم به خدا ایمان آوردیم و تو (اى عیسى!) گواهى ده که ما تسلیم (خدا) هستیم. پروردگارا! به آنچه نازل کرده‌‏اى، ایمان آوردیم و از فرستادۀ (تو) پیروى نمودیم ما را در زمرۀ گواهان بنویس!».[34]

منظور عیسی(ع) از این پرسش این بود که بفهمد از میان مردم چند نفر طرفدار حق‌اند، تا روى آنان حساب کند و نیرویش را در آنان متمرکز کرده و دعوتش از ناحیه آنان منتشر شود؛ زیرا شناخت نیروهاى وفادار، سازماندهى و تمرکز آنان در یک مرکز و کانون تبلیغی و جداسازى جبهۀ حقّ از باطل، براى رهبرى و ادامه حرکت اجتماعی ضرورى است.[35] [36]

عیسی کلمة الله

خداوند متعال در قرآن کریم می‌‌فرماید: «إِنَّمَا الْمَسیحُ عیسَى ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ کَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى‏ مَرْیَمَ وَ رُوحٌ مِنْه»؛[37] همانا مسیح، عیسى فرزند مریم فقط فرستاده خدا، و کلمه(و مخلوق) او است، که او را به مریم القا نمود. در آیه یاد شده از قرآن کریم، از عیسى(ع) تعبیر به «کلمه» شده است و این تعبیر از آن‌رو است که اشاره به مخلوق بودن مسیح(ع) کند، همان‌طور که کلمات، مخلوق ما است، موجودات عالم آفرینش هم مخلوق خدا هستند. نیز همان طور که کلمات، اسرار درون ما را بیان مى‌کند و نشانه‌اى از صفات و روحیات ما است، مخلوقات این عالم نیز روشنگر صفات جمال و جلال خدایند، به همین جهت در چند مورد از آیات قرآن به تمام مخلوقات، اطلاق «کلمه» شده است.[38]منتها این ‌کلمات با هم تفاوت دارند. بعضى بسیار برجسته و بعضى نسبتاً ساده و کوچک‌اند، و عیسى(ع) مخصوصاً از نظر آفرینش -علاوه بر مقام رسالت- برجستگى خاصى داشت؛ زیرا بدون پدر آفریده شده است.[39]

سرانجام حضرت عیسی

برخی از یهودیان که دشمنی حضرت مسیح را در دل داشتند، کمر به کشتن او بستند. با خیانت یکی از حواریون به نام یهودای اسخریوطی که قلباً به او ایمان نیاورده بود و منافق محسوب می‌شد، محل اختفای حضرت عیسی افشا شد و دشمان به آن‌جا رفته و شخصی که در ظاهر شبیه به حضرت عیسی بود را دستگیر کردند. مسیحیان و دیگر افراد چنین اعتقاد دارند که دشمنان حضرت مسیح، او را در روز جمعه به صلیب کشیده و او را کشتند. اما پس از گذشت سه روز از مرگ حضرت عیسی، روز یکشنبه، او دوباره زنده شده و به آسمان رفته است.[40]

اما کتاب آسمانی قرآن، کشته شدن و به صلیب کشیده شدن حضرت مسیح را رد می‌کند و می‌فرماید: «آنها مسیح را نکشتند و به صلیب نکشاندند بلکه شخص دیگری را اشتباهاً به جای او به صلیب کشاندند و خودشان هم یقین به این موضوع نداشتند، بلکه خداوند او را به سوی خود بالا برد».[41] آری، خداوند او را از شر دشمنانش حفظ کرده و به آسمان برد تا این‌که در زمان ظهور حضرت مهدی(عج) به زمین برگرداند و او پشت سر آن‌حضرت نماز بخواند.[42]

مسیحیت بعد از عیسی

وظیفه تبلیغ دین مسیحیت بعد از حضرت عیسی (علیه‌السّلام) بر عهده شاگردان، رسولان و مبلغان بعد از ایشان از جمله پُطرس بود که در این راستا بیشترین زحمت‌ها را متحمل شدند و موفقیت‌های زیادی را نیز کسب کردند.

تحریف مسیحیت

 متاسفانه بعضی از شاگردان ایشان همچون پلوس اولین انحرفات را در دین مسیح به وجود آوردند که بدترین آن اعتقاد شرک‌آمیز به تثلیث و موجود الهی بودن حضرت عیسی (علیه‌السّلام) بود که طبق بعضی تحلیل‌ها این انحرفات ناشی از گرایشات پلوس به تعالیم آیین‌های هنری بوده است.[43] و[44]

حضرت عیسی در روایات

امام صادق علیه السلام: بدانید که اگر کسی عیسی بن مریم را انکار کند و به نبوت دیگر پیامبران اعتراف نماید، ایمان نیاورده است.[45] امام علی علیه السلام در وصف عیسی علیه السلام: و اگر خواهی، از عیسی بن مریم علیه السلام برایت بگویم. او سنگ را بالش خود می‌کرد و جامه خشن می‌پوشید و نان خشک و گلوآزار می‌خورد. خورش او گرسنگی بود و چراغش در شب، ماه و سرپناهش در زمستان، آفتابگیرهای صبح و عصر و میوه و سبزیجاتش، علف و گیاهانی که زمین برای چهار پایان می‌رویاند. نه زنی داشت که مایه گرفتاری او باشد و نه فرزندی که‌ اندوهگینش سازد و نه مال و ثروتی که دل او را به خود مشغول گرداند و نه طمعی که به خواریش اندازد. مرکب او دو پایش بود و خدمتکارش دو دست او![46]

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: ای ام ایمن، مگر نمی‌دانی که برادرم عیسی شامی‌ را برای صبحانه نگه نمی‌داشت و صبحانه ای را برای شام؟ از برگ درختان تغذیه می‌کرد و از آب باران می‌آشامید، پلاس می‌پوشید و هر جا شب می‌رسید همان جا بیتوته می‌کرد و می‌گفت: هر روزی، روزی خود را می‌آورد.[47] سخنان نجواآمیز خدای تعالی با عیسی علیه السلام: ای عیسی، چونان شخص دلسوز و مهربان، تو را به مهربانی سفارش می‌کنم تا با طلب شادی و خشنودی من، سزاوار دوستی من شوی. تو در بزرگی و در خردی برکت داده شدی و هر جا بودی با برکت بودی. گواهی می‌دهم که تو بنده من و زاده کنیز من هستی، با نافله ها به من نزدیک شو و به من توکل کن تا تو را کفایت کنم و غیر مرا به ولایت و دوستی برمگزین که تو را تنها می‌گذارم.[48]

امام صادق علیه السلام: یکی از روش های عیسی بن مریم گشت و گذار در شهرها بود. روزی با یکی از یاران خود که مردی کوته اندام بود و غالباً با عیسی علیه السلام همراهی می‌کرد، برای سیاحت بیرون رفت. چون عیسی به دریا رسید با یقین درست گفت: به نام خدا و بر روی آب حرکت کرد. مرد کوتاه قد چون دید عیسی علیه السلام از آب گذشت با یقین درست گفت: به نام خدا و بر روی آب حرکت کرد تا به عیسی علیه السلام رسید. در این هنگام دچار خودبینی و غرور شد... لذا در آب فرو رفت. پس از عیسی کمک خواست و آن حضرت دستش را گرفت و او را از آب بیرون کشید.[49]

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله: عیسی بن مریم بر گوری گذشت که صاحب آن عذاب می‌کشید. سال بعد نیز بر همان گور گذشت و دید دیگر عذاب نمی‌شود. عرض کرد: پروردگارا، پارسال از این گور عبور کردم و صاحبش عذاب می‌شد و امسال که از آن می‌گذرم دیگر عذاب نمی‌کشد؟ خداوند جل جلاله به او وحی فرمود: ای روح الله ، فرزند صالحی از او بزرگ شد و راهی را درست کرد و یتیمی‌ را سرپرستی نمود و من به خاطر این کارهای فرزندش، او را آمرزیدم.[50] به عیسی بن مریم علیه السلام عرض شد: چه کسی تو را ادب آموخت؟ فرمود: هیچ کس ادبم نیاموخت، بلکه زشتی نادانی را دیدم و از آن دوری گزیدم.[51]

نمونه هایی از تحریف ها در مسیحیت

۱- انحراف از توحید

اناجیل همنوا (متی، مرقس، لوقا) سعی در بیان سیره و موعظه های حضرت عیسی (ع) داشته، تأکیدی بر الوهیت آن حضرت ندارند; به عنوان مثال، انجیل متی عیسی (ع) را موسای جدید معرفی می کند که شریعت تازه ای آورده است; و اگر از او تعبیر به پسر خدا می کنند به دلیل سنتی است که از یهودیت به ارث برده اند. از دیدگاه اناجیل هم نوا، لقب پسرخدا، به عیسی (ع) اختصاص ندارد و تمام مؤمنان، فرزندان خداوند هستند; چنان که در انجیل متی به نقل از عیسی (ع) می گوید: «خوشا به حال آنان که برای برقراری صلح در میان مردم می کوشند; زیرا ایشان فرزندان خدا نامیده خواهند شد.»

همچنین نقل می کند که آن حضرت به شاگردان خود تعلیم داد تا در دعاهای خویش خدا را پدر آسمانی بخوانند. لکن پولس از این امر سوء استفاده کرده، برای عیسی (ع) مقام الوهیت قائل شد و آن حضرت را هم ذات خداوند شمرد. وی در نامه ای به مسیحیان روم می نویسد: «عیسی، با زنده شدنش پس از مرگ، ثابت کرد که فرزند نیرومند خدا و دارای ذات مقدس الهی است.» و در جای دیگر اعلام کرد که مسیح چهره دیدنی خدای نادیدنی است. او فرزند خداست و بر تمام موجودات برتری دارد و در واقع تمام هستی به وسیله عیسی مسیح به وجود آمد. بنابراین، وی نه تنها توحید ذاتی بلکه توحید در خالقیت و توحید در ربوبیت را انکار کرد و تثلیثی را پایه گذاری کرد که در اوایل قرن چهارم در شورای نیقیه به عنوان اعتقاد مسیحیان تصویب شد و اعلام کردند که مسیح، پسر خدا، مولود از پدر، یگانه مولود که از ذات پدر است، خدا از خدا، نور از نور، خدای حقیقی از خدای حقیقی، که مولود است نه مخلوق از یک ذات یا پدر.... لعنت باد بر کسانی که می گویند زمانی بود که او وجود نداشت و یا این که پیش از آن که وجود یابد، نبود، یا آن که از نیستی به وجود آمد، و بر کسانی که اقرار می کنند وی از ذات یا جنس دیگری است، یا آن که پسر خدا خلق شده یا قابل تغییر و تبدیل است.

۲- تحریف مفهوم نبوت

تلقی تمام ادیان از مسأله «نبوت» این است که خداوند انسان های برگزیده ای را برای هدایت مردم می فرستد و توسط آنان وحی را بر مردمان ابلاغ می کند و حضرت عیسی نیز یکی از همین پیامبران الهی بود که برای هدایت مردم و ابلاغ وحی الهی آمده بود; لکن پولس با طرح نظریه «گناه جبلی» ادعا نمود که حضرت عیسی، بر خلاف سایر پیامبران، موجودی قدیم، ازلی و دارای ذات الهی است که، این بار، خود برای هدایت انسان ها آمده و با «فداء» شدن عهد جدیدی را آغاز نموده است. در نامه ای به عبرانیان می خوانیم: «در زمان های گذشته، خدا به وسیله پیامبران، اراده و مشیت خود را به تدریج بر اجداد ما آشکار می فرمود. او از راه های گوناگون، گاه در خواب و رؤیا، گاه حتی روبرو با پیامبران سخن می گفت; اما در این ایام آخر او توسط فرزندش با ما سخن گفت... فرزند خدا، منعکس کننده جلال خدا و مظهر دقیق وجود اوست; او با کلام نیرومند خود تمام عالم هستی را اداره می کند; او به این جهان آمد تا جانش را فدا کند و ما را پاک ساخته، گذشته گناه آلود ما را محو نماید.»

بنابراین می توان نتیجه گرفت که پولس علاوه بر توحید که از ارکان دعوت حضرت عیسی (ع) بود، نبوت و مفهوم آن را نیز تحریف نمود و هدف از نبوت و تبلیغ دین را واژگونه نشان داد.

۳- نسخ شریعت

انجیل متی نقل می کند که عیسی (ع) می گفت: «گمان مبرید که آمده ام تا تورات موسی و نوشته های سایر انبیا را منسوخ کنم، من آمده ام تا آنها را تکمیل نمایم و به انجام رسانم... پس اگر کسی از کوچکترین حکم آن سرپیچی کند و به دیگران نیز تعلیم دهد که چنین کنند، او در ملکوت آسمان از همه کوچکتر خواهد بود....» اما پولس که برای مقابله با پیروان راستین حضرت عیسی (ع) به هواداران بیشتری نیاز داشت، برای افزودن به تعداد آنها، ضمن دعوت غیر یهودیان به آیین مسیحیت، آنان را از انجام تکالیف تورات معاف ساخته، دیگر مسیحیان را که معتقد بودند «تمام غیر یهودیانی که مسیحی شده اند باید ختنه شوند و تمام آداب و رسوم یهود را نگاه دارند.» وادار به قبول نسخ احکام تورات ساخت و بدین ترتیب، «اباحی گری» را جایگزین دین حضرت عیسی نمود.

۴- اطاعت از حاکمان ظالم

از گزارش های اناجیل می توان نتیجه گرفت که حضرت عیسی شخصیتی انقلابی و مبارز بود و برای اصلاح جامعه قیام کرده بود و به مردم می گفت: «گمان مبرید که آمده ام صلح و آرامش را در زمین برقرار سازم، من آمده ام تا شمشیر را برافرازم.» همچنین شاگردان خویش را به دفاع مسلحانه در مقابل ظالمان دعوت می کرد و می گفت: کسی که شمشیر ندارد، جامه خود را بفروشد و آن را بخرد. آن حضرت نه تنها از حاکمان و پادشاهان جور اطاعت و با آنان همراهی نمی کرد، بلکه در تحقیر «هیرودیس»، پادشاه منطقه جلیل، وی را «روباه» می نامید; اما پولس اطاعت از حاکمان جور را تبلیغ می کرد و اطاعت از آنان را اطاعت از خداوند می نامید; چنان که در نامه ای به مسیحیان روم، که حاکمانشان همگی بت پرست بودند و به آزار مسیحیان می پرداختند و حتی پطرس، بزرگ حواریون نیز به دست همین قیصرهای بت پرست به قتل رسید، می نویسد: «مطیع دولت و قوانین آن باشید; زیرا آن را خدا برقرار کرده است. در تمام نقاط جهان، همه ی دولت ها را خدا بر سر قدرت آورده است; پس هر که از قوانین کشور سرپیچی کند، در واقع از فرمان خدا سرپیچی کرده است و البته مجازات خواهد شد.»

آن حضرت نه تنها از حاکمان و پادشاهان جور اطاعت و با آنان همراهى نمى کرد، بلکه در تحقیر «هیرودیس»، پادشاه منطقه ى جلیل، وى را «روباه» مى نامید;[21] اما پولس اطاعت از حاکمان جور را تبلیغ مى کرد و اطاعت از آنان را اطاعت از خداوند مى نامید; چنان که در نامه اى به مسیحیان روم، که حاکمانشان همگى بت پرست بودند و به آزار مسیحیان مى پرداختند و حتى پطرس، بزرگِ حواریون نیز به دست همین قیصرهاى بت پرست به قتل رسید، مى نویسد: مطیع دولت و قوانین آن باشید; زیرا آن را خدا برقرار کرده است. در تمام نقاط جهان، همه دولت ها را خدا بر سر قدرت آورده است؛ پس هر که از قوانین کشور سرپیچى کند، در واقع از فرمان خدا سرپیچى کرده است و البته مجازات خواهد شد.[52] در نهایت، ذکر این نکته لازم است که تحریف ها و بدعت هاى پولس به موارد مذکور محدود نمى شود و بعد از وى نیز تربیت یافتگان مکتب وى، راه استاد را ادامه دادند و مسیحیت پولس ساخته را حاکم على الاطلاق کردند و تقریباً بیشتر آثار و علایم مسیحیتى را که حواریان راستین حضرت عیسى(علیه السلام) تبلیغ کرده بودند، از بین بردند.

جایگاه حضرت عیسی(ع) در قرآن و پس از آن در احادیث نبوی و روایات معصومین(ع) جایگاهی یگانه دارد[53]و موضوع بازگشت عیسی(ع) در آخرالزمان در برخی از منابع روایی تحت عنوان «أَشْرَاطِ السَّاعَة» گنجانده شده است؛ یعنی یکی از علائم یا نشانه‌های فرا رسیدن «ساعة» یا قیامت، نزول عیسی(ع) از آسمان است که با نشانه‌های دیگری همچون ظهور مهدی(عج) و خروج دجال همراه است.[54]

عیسی(ع) تنها چهرۀ قرآنی پس از آدم است که به گونه‌ای غیر طبیعی قدم به طبیعت و تاریخ می‌گذارد.[55] و نیز به طور خارق العاده‌ای حضور فیزیکی‌اش از پهنه‌ی طبیعت و عرصه‌ی تاریخ به پایان می‌رسد تا دوباره در آخرالزمان ظهور کند. دو عنوان «کلمه» و «مسیح» را که عناوین مسیحی برای عیسی(ع) به شمار می‌روند، قرآن نیز بر او اطلاق می‌کند؛ با این حال، قرآن اعتقاد به تثلیث را کفر دانسته و از آن نهی کرده است.[56] همچنین قرآن مجید به صلیب کشیده شدن او را نفی می‌کند و تصریح می‌دارد که خداوند او را به آسمان به سوی خویش بالا برده است.[57]

قرآن گرچه باور تاریخی یهودی- مسیحی مربوط به مصلوب شدن عیسی(ع) را رد می‌کند، اما اعتقاد مسیحیان به عروج عیسی به آسمان را تأیید می‌نماید. به باور مسیحیان عیسی(ع) در روز سوم پس از مصلوب شدن از مرگ برخواست و به سوی آسمان بالا رفت[58]پس از آن انتظار جماعت اولیه مسیحی آن بود که او به مثابه‌ی «پسر انسان» از آسمان بر روی ابرها به زمین باز گردد و پادشاهی موعود خداوند را برقرار سازد.[59]

قرآن کریم بنا بر فهم بسیاری از مفسّران، به بازگشت یا «نزول عیسی» در مواردی اشاره دارد. به عقیدۀ بسیاری از مفسران آیه‌ی: «و او [مسیح‏] سبب آگاهى بر روز قیامت است. (زیرا نزول عیسى گواه نزدیکى رستاخیز است) هرگز در آن تردید نکنید...»،[60] اشاره به همین معنا دارد.[61] باور به نزول عیسی(ع) در آخرالزمان به ادعای بسیاری از محدّثان مسلمان، باوری غیر اختلافی میان فرقه‌های مسلمان و مبتنی بر احادیث و روایات متواتر است. جلال الدین سیوطی از قول محمد سجزی می‌نویسد: «اخبار مربوط به آمدن مهدی ... . این‌که عیسی با او خروج می‌کند و ... به تواتر رسیده است».[62]

 

 

 

 

 

مسیح در اناجیل

چهره اى که اناجیل از مسیح ارائه داده اند، با چهره مسیح در قرآن و حتى با چهره مسیحى که در فیلمهاى هالیوودى به نمایش در مى آید، تفاوتهاى شگرفى دارد.

بررسى چند نمونه از عملکرد و شخصیت حضرت عیسى علیه السلام در اناجیل:

الف. سازنده شراب ناب

نسبت دادن چنین کار ناپسندى به نبى خدا، آن هم به فرمان مادرش، جاى بسى شگفتى است. این در حالى است که شراب در شریعت موسى حرام بوده و مسیح بارها پایبندى خود را به این شریعت اعلام داشته است. با این حال، عهد جدید روایت مى کند که عیسى علیه السلام نه تنها مردم را از مصرف شراب بازنداشته، بلکه خود اقدام به ساختن آن نموده است. برخى از متدیّنان مسیحى هم هنگام یادآورى این معجزه، در جهت توجیه آن تلاش مى نمودند و مى گفتند که آن شراب، مست کننده نبوده است. در حالى که انجیل خلاف آن را گزارش مى کند.

معجزه ساخت شراب، تنها در باب دوم انجیل یوحنّا به عنوان نخستین معجزه مسیح آمده است که در پى روایت مى شود:

«دو روز بعد، مادر عیسى در یک جشن عروسى در دهکده «قانا» در جلیل مهمان بود. عیسى و شاگردان او نیز به عروسى دعوت شده بودند. هنگام جشن، شراب تمام شد. مادر عیسى با نگرانى نزد او آمد و گفت: «شرابشان تمام شده است». عیسى فرمود: «اى زن! مرا با تو چه کار است؟ ساعت من هنوز نرسیده است.» با این حال مادر عیسى به خدمتکاران گفت: «هر دستورى به شما مى دهد اطاعت کنید.» در آنجا شش خمره سنگى بود که فقط در مراسم مذهبى از آن استفاده مى شد و گنجایش هر کدام حدود ۱۰۰ لیتر بود. عیسى به خدمتکاران فرمود: «این خمره ها را پر از آب کنید.» وقتى پر کردند، فرمود: «حالا کمى از آن را بردارید و نزد گرداننده مجلس ببرید!» وقتى گرداننده مجلس آن آب را که شراب شده بود چشید، داماد را صدا زد و گفت: «چه شراب خوبى! مثل اینکه با دیگران خیلى فرق دارید؛ چون معمولا در جشنها اول با شراب خوب از مهمان ها پذیرایى مى کنند و بعد که همه سرشان گرم شد، شراب ارزان تر را مى آورند؛ ولى شما شراب خوب را براى آخر نگه داشته اید.» او نمى دانست که شراب از کجا آمده است؛ ولى خدمتکاران مى دانستند. این معجزه عیسى در دهکده قاناى جلیل، اولین نشانه قدرت دگرگون کننده او بود و شاگردان ایمان آوردند که او واقعاً همان مسیح است.»[63]

اگر مسیح چنین اقدامى نموده و شراب ناب را پیشکش اهل آن مجلس کرده است، جاى پرسشى جدّى است که آیا او براى روشن کردن و رشد دادن عقلها آمده یا براى تخدیر و سست کردن آنها؟ پیامبران مى بایست اوّلاً: شایستگى گرفتن وحى را داشته باشند، ثانیاً: مردم بتوانند به صحت گفتار آنان اطمینان کنند، ثالثاً: بشر را به سر منزل مقصود برسانند و هدایت کنند. و لازمه این امر، داشتن عصمت است، و آن حالتى نفسانى است که دارنده آن، از دست یازیدن به هر گونه زشتى و پستى دورى مى کند.

ب. رفتار ناپسند با مادر

اناجیل، از مسیح چهره اى بدرفتار نسبت به مادرش مى سازند. او به گونه اى غیر شایسته با مریم عذرا برخورد مى کرد. در جریان معجزه ساخت شراب، هنگامى که مادرش از او خواست که به صاحب مجلس کمک کند، با آهنگى سرزنش آمیز به او مى گوید: «از من چه مى خواهى؟» وى، حتى مادرش را جزو مؤمنان به حساب نمى آورد و از جایگاه او در برابر شاگردانش مى کاهد. در انجیل متى آمده است:

«در همان حال که عیسى در آن خانه این سخنان را براى مردم بیان مى کرد، مادر و برادرانش بیرون [از خانه ] منتظر او ایستاده بودند. پس، یک نفر براى عیسى پیغام آورد و گفت: «مادر و برادرانت بیرون منتظر تو مى باشند.» عیسى گفت: «مادر من کیست؟ برادرانم کیستند؟» سپس به شاگردانش اشاره کرد و گفت: «اینها هستند مادر و برادران من. هر که از پدر آسمانى من اطاعت کند، برادر، خواهر و مادر من است.»[64]

چگونه مى توان این رفتار ناشایست را توجیه کرد و آن را به پیامبر بزرگ خداوند، عیسى مسیح علیه السلام نسبت داد. در حالى که او خود، دیگران را به احترام به پدر و مادر فرا مى خواند و مى گوید: «یکى از احکام خدا این است که پدر و مادر خود را احترام کنید و هر که پدر و مادرخود را ناسزا گوید، کشته شود.»[65]

ج. بوسه زن بدکاره

لوقا مى گوید: «روزى یکى از فریسیان عیسى را براى صرف غذا به خانه خود دعوت کرد. عیسى نیز دعوت او را پذیرفت و به خانه او رفت. وقتى سر سفره نشسته بودند، زنى بدکاره که شنیده بود عیسى در آن خانه است، شیشه اى نفیس و پر از عطر گرانبها برداشت و وارد شد و پشت سر عیسى، نزد پاهایش نشست و شروع به گریستن کرد. قطره هاى اشک او روى پاهاى عیسى مى چکید و او با موهاى سر خود آنها را پاک مى کرد. پس پاهاى عیسى را بوسید و روى آنها عطر ریخت. صاحب خانه، یعنى آن فریسى، وقتى این وضع را مشاهده نمود و آن زن را شناخت، با خود گفت: اگر این مرد فرستاده خدا بود، یقیناً متوجه مى شد که این زن گناهکار و ناپاک است!»[66]

کار عیسى، مورد پذیرش آن مرد فریسى نیز قرار نگرفت و او در باطن، اعلام نارضایتى کرد. در روایت یوحنّا از این رویداد، اعتراض یهودا نیز ذکر شده است که در پى مى آید:

«آن گاه مریم یک شیشه عطر سنبل خالص گران قیمت گرفت و آن را روى پاهاى عیسى ریخت و با موهاى سر خود، آنها را خشک کرد. خانه از بوى عطر پر شد؛ ولى یهوداى اسخریوطى که یکى از شاگردان عیسى بود و بعد به او خیانت کرد، گفت: «این عطر گرانبها بود. بهتر بود آن را مى فروختیم و پولش را به فقرا مى دادیم. ... عیسى جواب داد: «کارى با او نداشته باشید! مریم بدن مرا براى دفن آماده کرد. به فقرا همیشه مى توانید کمک کنید، ولى من همیشه با شما نیستم.»[67]

د. ترس از مرگ و سرزنش خداوند

عهد جدید مى گوید: زمانى که مسیح بر دار بود، هنگامه واپسین نزدیک مى گشت. ترس از مرگ، تمام وجود او را فرا گرفته بود؛ از همین رو، به خدا توسّل جسته، از او یارى خواست؛ اما هنگامى که پاسخى دریافت نداشت، با سرزنش خدا را خطاب کرد و گفت که چرا مرا تنها گذاشته اى؟ متى، آن لحظات را این گونه به تصویر مى کشد:

«پطرس و دو پسر زبدى؛ یعنى یعقوب و یوحنّا را نیز با خود برد. در حالى که غم و اندوه، تمام وجود او را فرا گرفته بود، رو به ایشان کرد و فرمود: «من از شدّت حزن و غم، در آستانه مرگ مى باشم. شما اینجا بمانید و با من بیدار باشید. سپس کمى دورتر رفت و بر زمین افتاد و چنین دعا کرد: پدر! اگر ممکن است، این جام رنج و عذاب را از مقابل من بردار؛ اما نه به خواهش من، بلکه به خواست تو.»[68] مسیح در آن شب، سه بار و با همین کلمات دعا کرد و از خداوند خواست که آن رنج را از او بردارد. پس از آنکه دستگیر شد و بر صلیب آویخته گشت و دانست که او را خواهند کشت، با بانگى بلند خداوند را به جهت یارى نکردنش سرزنش نمود.

متى چنین ادامه مى دهد: «نزدیک به ساعت سه، عیسى فریاد زده، گفت: «خداى من! خداى من! چرا مرا تنها گذاشته اى؟»[69] در تفسیر این سخنان، سکوت بهترین مجال است؛ ولى مگر مرگ براى انسان مؤمن تنها یک انتقال نیست؟ آیا این امام على علیه السلام نیست که مى فرماید: «بیش از آنکه کودک به پستان مادرش انس دارد، فرزند ابوطالب با مرگ مأنوس است.» و چه زیبا است کلام الهى که مى فرماید: «قُلْ یا أَیُّهَا الَّذِینَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ»؛[70] «بگو اى یهودیان! اگر گمان دارید که فقط شما دوستان خدا هستید نه دیگر مردم، پس آرزوى مرگ کنید، اگر راست مى گویید.» زیرا مؤمن از مرگ لذت مى برد. به ویژه که مرگ؛ شهادت در راه خدا باشد؛ اما چگونه است که عیسى، پیام آور بزرگ خداوند، این گونه از مرگ واهمه داشته و دچار اضطراب و نگرانى مى گردد؟[71]

در واقع باید گفت که اناجیل چهره اى کاملاً متضاد و ناسازگار از مسیح ارائه مى دهند و این قرآن است که به درستى، حقیقت را در مورد او آشکار مى نماید. قرآن کریم، هر گونه بدى و زشتى را از ساحت پیامبر خداوند، مسیح علیه السلام دور نموده و او را نبى، مبارک، نیکوکار به مادر و بنده یگانه پرست و فروتن خداوند خوانده و نسبت هر گونه ادعاى نادرست، همچون الوهیت، اتحاد و حلول را به او رد نموده است. همچنین عیسى مسیح علیه السلام در قرآن به مثابه پیامبرى بزرگ و محترم که به آسمان برده شده و در پوشش عزّت خداوندى آرام گرفته است، مطرح مى شود. قرآن او را روح و کلمه و تربیت شده خداوند و گنجینه اسرار و حکمت هاى الهى مى داند.

عهد جدید، چهره اى به کلى مخدوش و ناروا از مسیح ارائه مى دهد. عیسى در عهد جدید، سازنده و نوشنده شراب ناب و بد رفتار نسبت به مادر شناسانده مى شود. او کسى است که زنى بدکاره، پاهاى او را مى بوسد و عطر آگین مى نماید و سرانجام، چون بردار مى رود ملعون مى باشد. بر او برچسب الوهیت و فرزندى خدا نیز زده مى شود و همین طور اوصاف دیگرى که هر خرد پاکیزه اى از پذیرش آن سرباز خواهد زد.

این در حالى است که پیامبران مى بایست اوّلاً: شایستگى گرفتن وحى را داشته باشند، ثانیاً: مردم بتوانند به صحت گفتار آنان اطمینان کنند، ثالثاً: بشر را به سر منزل مقصود برسانند و هدایت کنند. و لازمه این امر، داشتن عصمت است، و آن حالتى نفسانى است که دارنده آن، از دست یازیدن به هر گونه زشتى و پستى دورى مى کند. از دیدگاه اسلام، خداوند پیامبرانى را فرستاده است تا انسان ها را به سوى سعادت و نیک فرجامى رهنمون شده و آنها را به راه راست هدایت کنند. حضرت عیسى(علیه السلام) نیز پیامبرى بود که همانند پیامبران پیش از خود مبعوث شده بود تا با تبلیغ پیام خدا، حجت الهى را به انجام رساند; از این رو در قرآن کریم در توصیف حضرت عیسى(علیه السلام) و نقش وى در ابلاغ دین، مى خوانیم:

و به دنبال آنها (پیامبران پیشین) عیسى بن مریم را فرستادیم در حالى که کتاب تورات را که پیش از او فرستاده شده بود، تصدیق داشت و انجیل را به او دادیم که در آن هدایت و نور بود....[72] و حضرت عیسى(علیه السلام) نیز جز رسالت الهى ادعایى نداشت و در معرفى خود مى فرمود:من بنده ى خدایم. او به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است.[73] حضرت عیسى(علیه السلام) در آغاز بعثت خود یارانى را برگزید تا به نشر دین الهى کمک کنند و به آنان فرمود:چه کسانى در راه خدا یاوران من هستند؟ حواریون گفتند: ما یاوران خداییم...[74]

طبق نقل انجیل متى، تعداد این شاگردان دوازده نفر بود[75]و «عیسى ایشان را به مأموریت فرستاد و چنین گفت: نزد غیریهودیان و سامریان نروید، بلکه فقط نزد قوم اسرائیل که گوسفندان گم شده ى خدا هستند بروید و به ایشان خبر دهید که خداوند ملکوت خود را برقرار مى سازد».[76] در پى فرمان مذکور، حواریون با استعانت از خداوند نشر آموزه هاى عیسى(علیه السلام)را آغاز و آن حضرت را در تبلیغ دین یارى کردند و بعد از عروج وى نیز از مأموریتشان سر باز نزدند و در اورشلیم و شهرهاى اطراف به دعوت مردم به دین مسیح ادامه دادند و اولین کلیساى مسیحى، یعنى «کلیساى رسولان» را بر اساس آموخته هاى خود از حضرت عیسى(علیه السلام)، بنیان نهادند.[77]

درآن زمان که شاگردان حضرت عیسى(علیه السلام) سرگرم سروسامان دادن به امور تازه مسیحیان بودند، شخصى به نام «شاؤول» که نام یونانى «پولس» داشت، سرگرم اذیت و آزار مسیحیان بود و تعقیب و شکنجه ى آنان راجزو وظایف دینى و اعتقادى خود مى شمردولى ناگاه، با این ادعا که مکاشفه اى برایش رخ داده است، به مسیحیت گروید و تبلیغ این دین را سرلوحه ى کار خود قرار داد[78]و بدین ترتیب، بزرگ ترین تحول را در تاریخ مسیحیت به وجود آورد و آن را به دو برهه ى مسیحیت قدیم و مسیحیت جدید تقسیم کرد. این تحول به قدرى مهم و سرنوشت ساز بود که برخى از دانشمندان مسیحى، پولس را دومین مؤسس مسیحیت لقب دانسته اند.[79]

موفقیت پولس در تأسیس مسیحیت جدید زمانى کامل شد که وى، برخلاف ادعاى انجیل متى که مى گوید حضرت عیسى فقط براى هدایت یهودیان آمده بود،[80]  به میان اقوام غیر یهود رفت و آنان را به دین مسیحیت دعوت کرد و ادعا نمود که «خداوند به من فرمود: من تو را تعیین کردم تا براى اقوام غیریهود، نور باشى و ایشان را از چهار گوشه ى دنیا به سوى من راهنمایى کنى.» [81]  و براى این که به تعداد هواداران خود بیفزاید، به نسخ و تحریف آموزه هاى حضرت عیسى(علیه السلام)پرداخت

نگاه اهل سنت

نکته‌ای که می‌توان از میان احادیث مربوط به نزول عیسی(ع) در منابع اهل سنت دریافت، این است که کارکردهای منجی آخرالزمانی تماماً یا عمدتاً به او نسبت داده می‌شود. ابو داوود در سنن خود حدیثی نقل می‌کند که بر همین نکته تأکید دارد. مطابق این حدیث، رسول خدا(ص) فرمود: «بین من و او- یعنی عیسی(ع)- پیامبر دیگری نیست و او نزول می‌کند. هرگاه او رادیدید بشناسیدش ... او با مردم به جهت اسلام می‌جنگد، صلیب را می‌شکند و جزیه را بر می‌دارد و خداوند در زمان او همه‌ی امت‌ها را به جز اسلام هلاک می‌کند. و مسیح، دجّال را می‌کشد، پس از آن چهل سال در روی زمین می‌ماند و سپس فوت می‌کند و مسلمانان بر او نماز خواهند خواند».[82]

نگاه عرفانی تصوّفی

پیش از آن‌که به تصویر شیعی جایگاه عیسی(ع) در آخرالزمان بپردازیم، لازم است نگاهی به نظریه عرفای مسلمان بیندازیم. همان‌گونه که ابن خلدون نیز بیان داشته، افکار متصوّفه درباره‌ی ولایت و مباحث مربوط به آن تحت تأثیر اعتقاد شیعه به امام معصوم است.[83]

ابن عربی و نیز به تبع او عرفای غرب عالم اسلام، اهمیت خاصی به موضوع مهدی می‌دهند. از عنوان بابی که وی در فتوحات به این بحث اختصاص می‌دهد، می‌توان فهمید که برای او جایگاه مهدی در آخرالزمان، باوری اسلامی و چیزی بین نظریه اهل سنت و دیدگاه شیعه امامیه است. او بخش مربوطه را که باب 366 از کتاب فتوحات است، چنین عنوان می‌دهد: «شناخت جایگاه وزرای مهدی که از اهل بیت است و بنا بر بشارت پیامبر اسلام در آخرالزمان ظهور می‌کند»،[84] اما برای او وزرای مهدی مظهر عرفان و آگاهی‌اند و لذا از اهمیت بیشتری برخوردارند. وی در بارۀ ایشان می‌نویسد: «و خداوند گروهی را که از مکنون غیبش آگاه ساخته، وزرای او (=مهدی) قرار می‌دهد. خداوند ایشان را به طریق کشف و شهود بر حقایق و احکام الاهی آگاه گردانیده، و به مشورت ایشان است که امور فیصله می‌یابد. آنان عارفانی هستند که بر همه چیز آگاهی دارند، اما خود او (=مهدی) صاحب شمشیر حق و اهل سیاست مدنی است و از جانب خداوند به آن چه شأن و مقامش اقتضا دارد، آگاه است».[85]

همچنین می‌نویسد: «و ایشان [=وزرای مهدی] از عجم هایند و بین ایشان عرب وجود ندارد، ولی به عربی سخن می گویند. در میان ایشان، الحافظ وجود دارد که از جنس ایشان نیست و اصلاً معصیت را مرتکب نشده است. او خاص ترین وزیر و برترین امین است».[86] البزنجی معتقد است که این «الحافظ» همان عیسی(ع) است؛ زیرا تنها انبیا هستند که معصومند.[87]

نگرش شیعی

در باور شیعه در آخرالزمان عیسی(ع) نیز در کشتن دجّال و برتری بخشیدن دین اسلام و در ایجاد جامعۀ آرمانیِ آخرالزمانی، نقش ایفا می‌کند، اما بر خلاف اهل سنت که برتری شخصیتی را به عیسی(ع) در مقابل مهدی می‌دهد، شیعۀ امامیه، مهدی را از ائمه معصوم و در واقع، دوازدهمین و آخرین امام معصوم می‌داند.

علامۀ مجلسی(ره)، پس از نقل احادیث مربوط به اقتدای عیسی(ع) به مهدی(عج) در نماز، و پس از پیش کشیدن مسئله‌ی برتری امام یا نبی می‌نویسد: «عیسى و مهدى هر دو، دو پیشوا هستند. یکى پیغمبر و دیگرى امام. اگر آنها در محلى اجتماع کنند و امام سمت پیشوایى پیدا کند، قهراً نسبت به دیگرى که پیغمبر است مقتدا و پیشواست...».[88]

مهدی در باور امامیه، فرزند امام حسن عسکری(ع) است که به دنیا آمده[89]و اکنون به دلایلی در پردۀ غیبت به سر می‌برد و هرگاه خدا بخواهد ظهور خواهد کرد. در باور شیعه، هم مادر امام زمان(عج) نرجس و هم خود ایشان و نحوۀ تولدشان به گونه‌ای با عیسی(ع) پیوند خورده است. بنابر منابع اولیه امامی، نرجس دختر یا نوۀ قیصر روم بود که در خواب جریان خواستگاری‌اش توسط پیامبر اسلام(ص) از عیسی(ع) برای امام عسکری(ع) را می‌بیند و به او گفته می‌شود که برای این منظور باید خود را به اسارت جنگاوران مسلمان در آورد تا در نهایت، به کنیزی امام عسکری(ع) در آید از طرف دیگر، هم چنین باور شیعه بر آن است که به امامت رسیدن امام زمان(عج) همانند به نبوّت رسیدن عیسی(ع) در طفولیت صورت پذیرفت و خداوند از همان ابتدا به ایشان حکمت و عصمت بخشید.[90]

ایمان شیعه بر آن است که زمین هرگز از حجت خداوند خالی نمی‌ماند و لذا محال است که امامی معصوم، هرچند در پشت پرده‌ی غیبت وجود نداشته باشد.[91] هم ایمان مسیحی بر عروج عیسی(ع) و هم ایمان شیعی به تولد حضرت حجت(عج) مبتنی بر شهادت مؤمنانی بود که چنین انتظاری از پیش در آنان شکل گرفته بود.

سخنان حضرت امام خمینی درباره حضرت مسیح

حضرت امام(ره) در پیام های خود از پیروان آن حضرت می خواستند با پیروی از تعالیم مسیح، مسائل تحریف شده و موهومی که به آن حضرت نسبت داده می شود را کنار نهند. بنیانگذار انقلاب اسلامی تاکید داشتند که مذهبی که اکنون به نام مسیحیت در جهان از آن یاد می شود، با ماموریتی که حضرت عیسی مامور ابلاغ آن بود و مردم را به سوی آن فرا می خواند، تناسبی ندارد.

حضرت امام(ره) در پیامی به مناسبت شادباش سال نو مسیحی در تاریخ 10/02/1357به مسیحیان جهان می فرمایند:صلوات و سلام خدای بزرگ بر حضرت عیسی بن مریم، روح الله و پیامبر عظیم الشان که مردگان را احیا و خفتگان را بیدار فرمود. صلوات و سلام خدای بزرگ بر مادر عظیم الشانش، مریم عذرا و صدیقه حورا که با نفخه الهی، چنین فرزند بزرگی را به تشنگان رحمت الهی تسلیم نمود. درود بر روحانیون و احبار و رهبانان که با تعالیم عیسی مسیح، نفس سرکششان را به آرامی دعوت می کنند. درود بر ملت آزاده مسیح، آنان که از تعالیم آسمانی عیسی روح الله برخوردارند. من به اسم ملت مظلوم ایران، از شما ملت مسیح می خواهم که در روزهای متبرک خود به ملت ما که گرفتار سلطان ستمکارند، دعا کنید و فرج آنان را از خدای بزرگ بخواهید.

رهبر مستضعفین عالم در این پیام برای رفع گرفتاری ملت ایران از ملت مسیح یاری می خواهد که این امر خود نشان از اعتقاد ایشان به این پیامبر بزرگ الهی بود. با وجود این، حضرت امام(ره) همیشه با انحراف های موجود در مسیحیت مخالفت می کرد. به عنوان نمونه می فرماید: اسلام مثل رهبانیت مسیح نیست، البته مذهب مسیح(را) حالا نسخش کردند و الا مذهب مسیح این نبوده است. امام خمینی(ره) در مناسبت های گوناگون، تحریف های پدید آمده در مسیحیت را نکوهش کرده و باور راسخ ایشان بر این بود که با پیروی از تعالیم اصیل عیسی مسیح، جهان دگرگون خواهد شد.

مرجع بزرگ جهان اسلام می فرمودند: مکتب های الهی- توحیدی از اولی که در بین بشر بوده است، به واسطه کارشکنی های مستکبرین، آن طور که باید پیاده نشده است، به خصوص مذهب حضرت عیسی(ع) که به دست یک طایفه هایی افتاده است، یک تحریف هایی شده است و یک چیزهایی که سزاوار حضرت مسیح نیست، ذکر شده است و بدتر از او، سلاطینی که خودشان را به مذهب مسیح بسته اند و مسیحی نبوده اند. اگر تعلیمات انبیا، حضرت مسیح در مسیحیین، حضرت موسی در کلیمیین، حضرت رسول اکرم(ص) در مسلمین، آن طوری که آنها می خواستند تحقق پیدا می کرد، این گرفتاری هایی که الان برای همه بشر در همه جا هست، پیش نمی آمد.

گفتنی است فلسفه برانگیختگی حضرت عیسی مسیح- همچون دیگر پیامبران بزرگ الهی-، مبارزه با طاغوت و تمامی مظاهر ظلم، ستم و تبعیض بوده که متاسفانه با تحریفاتی که در این دین پیش آمده، هم اکنون به عنوان ابزاری در دست سلطه گران و زیاده خواهان جهانی برای فریب مردم ساکن در مناطق غنی و ثروتمند و عمدتا فقیر جهان و در نتیجه تسلط بر جان، مال و آزادی آنها به کار برده می شود که اندیشمندانی چون حضرت امام(ره) در آگاهی بخشی به افکار عمومی، قدم های بزرگی را برداشته اند.

سخنان رهبری در مورد میلاد حضرت مسیح

بسم الله الرحمن الرحیم

میلاد پیامبر بزرگ الهی، حضرت عیسی مسیح را به همه مسیحیان و مسلمانان، مخصوصاً بر هم میهنان مسیحی تبریک      می گویم. این رسول مکرم مانند همه انبیای عظام الهی، مبشر سعادت بشر و حامل پرچم توحید و تکریم انسان بود و امروز بشریت بیش از همیشه به این پیام نجات بخش نیازمند است...[92]

 «بسم الله الرحمن الرحیم

عید میلاد حضرت عیسی مسیح، پیامبر برگزیده خدا، را به هم میهنان مسیحی و همه مسیحیان و مسلمانان تبریک می گویم. آن کلمه خدا، در دوران گمراهی و جهل و بی عدالتی و بی اعتنایی به ارزش انسان، پرچم هدایت و نجات انسان ها را بر دوش گرفت و با قدرت های ستمگر زر و زور به ستیزه برخاست و به بسط عدل و رحمت و توحید همت گماشت.

امروز مؤمنانْ به آن پیامبر بزرگ، یعنی مسیحیان و مسلمانان، برای استقرار نظم شایسته جهانی، باید به تعالیم و راه پیامبران روی آ ورند و فضایل انسانی را بر طبق آموزش آن معلمان بشریت گسترش دهند. قدرت های ستمگر عالم، به خصوص در صد سال اخیر، بر حذف معنویت و ارزش های والای انسانی در زندگی جوامع بشری پای فشرده اند و نتیجه آن، گسترش فسادهای اخلاقی و اعتیاد و بی بندو باری و ویرانی بنیان خانواده و نیز رشد استثمار و افزایش فاصله میان ملت های فقیر و غنی و دوری روزافزون از عدالت اجتماعی و بی اعتنایی به کرامت انسان و تولید سلاح های مرگ بار و افزایش کشتارهای دسته جمعی گردیده است. علم نیز مانند انسان، قربانی حذف معنویت و بی اعتنایی به ارزش های دینی شده است.

اگر حضرت مسیح علیه السلام امروز در میان ما می بود، لحظه ای را برای مبارزه با سردمداران نظام ظلم و استکبار جهانی از دست نمی داد و گرسنگی و سرگردانی میلیاردها انسانی را که به وسیله قدرت های بزرگ، استثمار، و به جنگ و فساد و ستیزه جویی سوق داده می شوند، تحمل نمی کرد.

این جانب امیدوارم که با بیداری جوامع بشری و تلاش صادقانه پرچم داران معرفت دینی و برانگیخته شدن وجدان های خفته، بشریت، قرن روی آوردن به معنویت و ارزش های دینی را در پیش داشته باشد، و جهان چنان که محو حکومت های مارکسیستی را به چشم دید، فروریختن همه بنیان های استکباری و ظالمانه را شاهد باشد.

و السلام علی عباد الله الصالحین».[93]

شباهت امام موسی صدر و حضرت مسیح

سرویس تاریخ مشرق- صادق طباطبایی در کتاب خاطراتش، از امام موسی صدر خاطرات زیادی را نقل می‌کند. وی خواهرزاده امام موسی صدر بود و سفرهای زیادی به لبنان داشت. طباطبایی در صفحه ۱۱۵ از جلد دوم خاطراتش می‌گوید: در یکی از روستاهای مسیحی‌نشین لبنان، مشکلی برای اهالی پیش آمده بود. آقای صدر برای حل مشکل به آنجا می‌رفت. زمستان بود و برف فراوانی جاده را پوشانده بود. ماشین ایشان در میانه راه خراب می‌شود. اما امام موسی صدر با پای پیاده راه را ادامه می‌دهد. وقتی که به روستا رسید، به علت سرمای زیاد محاسن ایشان یخ بسته بود و برف چهره ایشان را سفید کرده بود. مردم روستا که با دیدن این منظره هیجان زده و خوشحال شده بودند، فریاد می زدند «سیدنا مسیح» آمده است.[94]

امام موسی صدر در تقارن میلاد مسیح (ع) با شهادت امام حسین (ع) چه پیامی داد؟ سه‌شنبه ۰۳ دی ۱۳۹۲روابط عمومی مؤسسۀ امام موسی صدر؛سی و شش سال پیش به هنگام تقارن عید میلاد مسیح (ع) با ایام شهادت امام حسین (ع)، امام موسی صدر پیامی داد خطاب به مردم لبنان و در آن صلح را پیوند پایندۀ اسلام و مسیحیت دانست.

به گزارش روابط عمومی مؤسسۀ فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر، سی و شش سال پیش، یک سال پیش از ربودن امام موسی صدر در لیبی، همچون این سال‌ها، ایام عزاداری سالار شهیدان (ع) همزمان بود با ایام میلاد حضرت مسیح (ع). امام موسی صدر در پیامی تلویزیونی با عنوان «صلح پیوند پایندۀ اسلام و مسحیت» که در تاریخ 22/12/1397 خطاب به مردم لبنان داشت، از این تقارن، استفاده‌ای زیبا کرد و پیوندی میان امام حسین (ع) و حضرت عیسی (ع) ایجاد کرد و از ارزش‌های مشترکی گفت که هر دو در زمان خودشان داشته‌اند.

امام موسی صدر در این پیام که در روز عاشورای حسینی(ع) داده شد، می‌گوید: در چنین روزی در سال ۶۱ هجری یعنی ۱۳۱۷ سال پیش امام حسین (ع) فرزند علی و فاطمه و سبط پیامبر اعظم (ص)، با همۀ خویشان و یارانش کشته شده بود و بدن‌های پاره‌پارۀ آنان بر روی خاک کربلا در معرض بادهای داغ و تابش سوزان خورشید و ماسه‌های روان قرار داشت و خانوادۀ او و خانوادۀ همۀ کسانی که با او همراه بودند، برای رفتن به اسارت و سفر به شهرهای دوردست در سخت‌ترین اوضاع و احوال آماده می‌شدند.

رییس مجلس اعلای شیعیان لبنان در بخش دیگری از این پیام با اشاره به تقارن عاشورای حسینی با میلاد مسیح می‌گوید: سالروز شهادت امام حسین (ع) به روز میلاد منجی حضرت مسیح (ع) نزدیک شده است؛ روزی که علی‌رغم محدودیت‌های مادی و اوضاع منطقی حاکم بر تاریخ، ارزش‌های والای معنوی را تعالی می‌بخشد و این ارزش‌ها به عمق انسان‌ها نفوذ و احساسات و وجدان آنان را بیدار می‌کند؛ روزی که آکنده از معانی صلح و بلکه روز صلح است.

امام موسی صدر می‌افزاید: از سویی دیگر، این دو مناسبت میان آغاز سال هجری و آغاز سال میلادی قرار گرفته‌اند و گویا سرآغاز تاریخ جدید لبنان که به خون شهیدان آغشته شده است، خبر از تولد صلح و شادی و شکوه الهی می‌دهد. این حال‌و‌هوا ما را از بدبینی دور می‌کند، هرچند بدبینی به سبب ارزش‌هایی که در کنار پیکرهای عزیزانی بی‌گناه بر زمین افتاد، خود را بر ما تحمیل کند. تحولات حیرت‌انگیز جدید در منطقۀ ما یکی از نشانه‌های روشن نزاع قدرت‌های بزرگ و جنگ سرد میان آن‌ها در این بخش از سرزمین است.

در بخش دیگری از این پیام آمده است: این مناسبت‌ها به ما فرمان می‌دهد که برای ایجاد صلح و مهرورزی و برپایی ارزش‌ها فداکاری کنیم و همبستگی کامل ملی داشته باشیم تا میهن خود و جنوب عزیز را که در معرض تهدید است و همة آنچه را داریم از خطرهایی که ما را احاطه کرده است، حفظ کنیم و پشتیبان برادرانی باشیم که می‌خواهند صلحی عادلانه و شرافتمندانه برقرار کنند و نمی‌خواهند زیر بار نقشۀ صلح موذیانه و مشکوک اسرائیل بروند.

سخنرانی امام موسی صدر در کلیسای کبوشیین بیروت

آنچه در ادامه می خوانید متن سخنرانی امام موسی صدر، در تاریخ ۱۹ فوریه ۱۹۷۵ (۳۰ بهمن ۱۳۵۳)، در قالب خطبۀ موعظۀ آغاز روزه، در کلیسای کبوشیین بیروت است که ترجمه فارسی آن در کتاب «ادیان در خدمت انسان» منتشر شده است.

در این مراسم، که بزرگان مسیحیت لبنان در آن شرکت داشتند، در بالا‌ترین سطوح سیاسی و دینی فرقه‌های مسیحی، و به عنوان نماد «گفت وگو و تعایش» از امام صدر تجلیل به عمل آمد. شارل حلو، رئیس‌جمهور اسبق لبنان، در این باره می‌گوید: «برای نخستین بار در تاریخ مسیحیت یک روحانی غیرکاتولیک در یک کلیسای کاتولیک و برای جمعی از مؤمنان در جایگاه موعظه سخن می‌راند. این اتفاق نه‌تنها اعجاب‌انگیز بلکه موجب تأمل و تفکر عمیق و درازمدت است.» اقدام بعدی امام دعوت از بزرگان مسیحیت برای ایراد خطبه‌های نماز جمعه بود، اما به سبب جنگ داخلی این برنامه تحقق نیافت.

خدایا، تو را سپاس می‌گوییم. پروردگارا،‌ ای خدای ابراهیم و اسماعیل، خدای موسی و عیسی و محمد، خدای مستضعفان و همۀ آفریدگان. سپاس خدایی راست که ترسیدگان را امان دهد، شایستگان را نجات دهد، مستضعفان را برتری دهد، مستکبران را فرونشانَد، شاهانی را نابود سازد، و دیگرانی را بر جایگاه آنان نشانَد. و سپاس خدایی را که درهم‌کوبنده جبّاران، نابودکننده ستمگران، دریابنده گریزندگان، انتقام‌گیرنده از سرکشان و فریادرس دادخواهان است. خدایا، تو را شکر می‌گزاریم که ما را به عنایتت موفق داشتی و به هدایتت گردآوردی و با مهربانی‌ات دل‌های ما را یکی کردی.

ما، هم اینک، در پیشگاه تو و در خانه‌ای از خانه‌های تو، در ایامِ روزه، به خاطر تو، گِرد آمده‌ایم. دل‌های ما به سوی تو پر می‌کشد و خردهای ما نور و هدایت را از تو می‌گیرد. تو ما را فراخوانده‌ای تا در کنار یکدیگر در خدمت به خلق گام برداریم و بر کلمۀ سواء برای خوشبختی بندگانت اتفاق کنیم. به سوی درگاهت روی آورده‌ایم و در محراب تو نماز گزارده‌ایم.

برای انسان گرد آمده‌ایم، انسانی که ادیان برای او آمده‌اند، ادیانی که یکی بوده‌اند و هرکدام ظهور دیگری را بشارت می‌داده است و یکدیگر را تصدیق می‌کرده‌اند. خداوند، به‌واسطۀ این ادیان، مردم را از تاریکی‌ها به سوی نور بیرون کشید و آنان را از اختلافاتِ ویرانگر نجات داد و پیمودن راه صلح و مسالمت آموخت. ادیان یکی بودند؛ زیرا در خدمتِ هدفی واحد بودند: دعوت به سوی خدا و خدمتِ انسان. و این دو نمودهای حقیقتی یگانه‌اند. و آن گاه که ادیان در پی خدمت به خویشتن برآمدند، میانشان اختلاف بروز کرد. توجه هر دینی به خود آن‌قدر شد که تقریباً به فراموشی هدفِ اصلی انجامید. اختلافات شدت گرفت و رنج‌های انسان فزونی یافت.

ادیان یکی بودند و هدفی مشترک را پی می‌گرفتند: جنگیدن در برابر خدایان زمینی و طاغوت‌ها و یاری مستضعفان و رنج‌دیدگان. و این دو نیز نمودهای حقیقتی یگانه‌اند. و چون ادیان پیروز شدند و همراه با آن‌ها مستضعفان نیز پیروز شدند، طاغوت‌ها چهره عوض کردند و برای دستیابی به غنایم پیشی گرفتند و در پی حکم راندن به نام ادیان برآمدند و سلاح دین را به دست گرفتند، و این‌گونه بود که رنج و محنت مظلومان مضاعف گشت و ادیان دچار مصیبت و اختلاف شدند. هیچ نزاعی نیست مگر برای منافع سودجویان.

ادیان یکی بودند؛ زیرا نقطۀ آغاز همۀ آن‌ها، یعنی خدا، یکی است؛ و هدف آن‌ها، یعنی انسان، یکی است؛ و بستر تحولات آن‌ها، یعنی جهان هستی، یکی است؛ و چون هدف را فراموش کردیم و از خدمت انسان دور شدیم، خدا هم ما را به حال خود گذاشت و از ما دور شد و ما به راه‌های گوناگون رفتیم و به پاره‌های مختلف بدل گشتیم و جهان یکتا را تقسیم کردیم و در پی خدمت به منافع خاص خود برآمدیم و معبودهای دیگر، غیر خدا، را برگزیدیم و انسان را به نابودی کشاندیم.

اینک به راه درست و انسانِ رنج دیده بازگردیم، تا خدا نیز به ما بازآید و از عذابِ الهی نجات یابیم. برای خدمت به انسانِ مستضعفِ پاره‌پاره شده و رو به نابودی گردِ هم آییم، تا در همه‌چیز و درمورد خدا یکی شویم، و تا ادیان همچنان یکی باشند. قرآن کریم می‌فرماید: «لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَکِن لِّیَبْلُوَکُمْ فِی مَآ آتَاکُم فَاسْتَبِقُوا الخَیْرَاتِ إِلَی الله مَرْجِعُکُمْ.»[95]

در این لحظه، در کلیسا، در ایام روزه، در مراسم وعظ دینی و بنا به دعوت مسئولان متعهد، حاضر شده‌ام. اینک خود را در میانۀ راه در کنار شما می‌یابم: هم اندرزگو و هم اندرزپذیر؛ با زبان خود سخن می‌گویم و با قلب خود می‌شنوم. تاریخ گواه ماست. بدان گوش فرا می دهیم. و تاریخ شنوای ما نیز هست. تاریخ گواه لبنان است: شهرِ دیدار، شهرِ انسان، وطنِ رنج‌دیدگان و پناهگاه ترسیدگان. در این احوال و در این افق بلند، می‌توانیم شنوای پیام‌های اصیلِ آسمان باشیم، زیرا ما به سرچشمه‌ها نزدیک شده‌ایم.

این حضرت مسیح است که فریاد می‌زند: «هرگز هرگز! محبت خدا با دوست نداشتن انسان جمع نمی‌شود.» و صدای او در جان‌ها می‌پیچد و ندایی دیگر از پیامبر رحمت اوج می‌گیرد که: «به من ایمان نیاورده است کسی که سیر به بستر خواب رود، اما همسایه‌اش گرسنه باشد.»[96]و هر دو صدا در بستر زمان هم‌آوا بوده‌اند، تا آنکه پژواک آن‌ها بر زبان پاپ بزرگ ظاهر می‌شود که به مناسبت روزه می‌گوید: «مسیح و انسانِ فقیر شخصی واحدند.» و در نامۀ معروفش به نام «پیشرفت ملل» برای کرامت انسان خشمگین می‌شود و مانند مسیح در معبد می‌گوید: «این تجربه سترگی است که با خشونت، اهانت‌هایی که در حق کرامت انسانی روا داشته می‌شود، پایان پذیرد.» و باز می‌گوید: «نظام‌های ستمگر منحط‌ترین نظام‌ها از نظر ارزش‌های انسانی‌اند، که با سوءاستفاده از جایگاه حکومت و پایمال کردن حقوق کارگران و شکستن پیمان‌ها پا گرفته‌اند.»

آیا این ندای پاک، با آنچه دربارۀ هدف در متون اسلامی آمده است، تفاوت دارد؟ «من ـ یعنی خدا ـ نزد شکسته‌دلان هستم؛ آن گاه که مریضی را عیادت، فقیری را یاری و حاجتِ نیازمندی را روا می‌کنی، من نزد آنانم.» اما دربارۀ وسیلۀ نیل به آن مقصود: خدا هر کوششی را برای به‌پا داشتن حق و هر فعالیتی را برای یاری ستمدیده، تلاشی در راه خود و چونان نماز در محراب عبادتش دانسته است. او خود عهده‌دار یاری و نصرت است.

از خلال این گواهی‌ها به انسان برگردیم تا نیروهای ویرانگر و متلاشی ساز انسان، این عطیۀ الهی را بشناسیم؛ انسان، مخلوقی که در صفات بر صورت خالقش آفریده شده است، خلیفۀ خدا بر روی زمین، غایت هستی، آغاز و هدف جامعه و حرکت‌آفرین تاریخ. این انسان برابر است با مجموع نیرو‌ها و توانایی‌هایش؛ نه از آن رو که فلسفه و فیزیک در قرن ما بر تبادل و امکان تبدیل ماده، هر ماده، به انرژی توافق کرده‌اند بلکه از آن رو که ادیان و تجربه علمی تأکید می‌کند که: «و أن لَیَسَ للإنسانِ إلّا ما سَعَی.» [97]برای انسان جز تلاش او چیزی نمی‌ماند و کار‌ها جاودانه‌اند و اینکه ارزش انسان به شعاع‌ها و پرتوافکنی‌هایش در زمینه‌ها و افق‌های گوناگون است. از این رو، هر قدر توانایی‌های انسان را محترم بداریم و از آن‌ها حفاظت کنیم، به‌‌ همان اندازه او را تکریم و جاودانه کرده‌ایم.

اگر بُعد آسمانیِ ایمانْ به انسان درک و همّتی نامتناهی و آرزوهای نامتناهی می‌دهد، او را در عین ناامیدی امیدوار نگه می‌دارد، نگرانی او را برطرف می‌کند، و او و دیگر انسان‌ها و او و دیگر موجودات را هماهنگ می‌سازد، و اگر ایمان با این بُعدش او را، هم از جلال و شکوه‌مندی و هم از جمال و زیبندگی بهره‌مند می‌سازد، بُعد دیگر این ایمان می‌کوشد که از انسان صیانت کند و حفاظت از انسان را واجب می‌داند و تأکید دارد که ایمانِ بدون التزام به خدمتِ انسان ایمان نیست.

باید همۀ نیروهای انسان و نیروی همۀ انسان‌ها را حفظ کرد و توسعه داد. از این روست که اصل کمال‌طلبی، از اولین رسالت‌ها تا پیام اخیر پاپ، مورد تأکید بوده است: «پیشرفت و ترقی اصیل باید کامل باشد، یعنی همۀ انسان‌ها و همه خصلت‌های انسانی را به کمال برساند و اصلاح کند.» به همین جهت است که می‌بینیم، ادیان سرقت را حرام دانسته‌اند، زیرا سرقت غصب کردن نیروهای انسان و دستاوردهای این نیروهاست. این سرقت امروز به‌صورت استثمار و احتکار درآمده است و در پوشش پیشرفت صنعتی یا تأمین نیازهای ساختگی و از طریق ابزارهای تولید بر انسان تحمیل می‌شود تا او اشتهای کاذبی احساس کند و بیشتر مصرف کند. امروزه، نیاز‌ها برخاسته از ذات انسان‌ها نیست، بلکه، به یاری تبلیغاتِ وابسته به ابزار‌ها و قدرت‌های تولیدی خلق شده‌اند. و این‌گونه است که هر روز نیازی نو بر انسان تحمیل می‌شود و نیرو و توان او را به خود مشغول می‌کند. این نیازهای ساختگی مانع از آن می‌شود که انسان این توانایی‌ها را در راهی که خود می‌خواهد صرف کند. و این‌گونه می‌بینیم نیروهای مختلفی که مانع توانایی‌های انسان‌اند و آن‌ها را نابود یا پراکنده می‌گردانند، تحولی عمیق یافته‌اند. با این حال، اساس و بنیاد این نیروهای ویرانگر ثابت باقی مانده، هرچند که شکل‌ها تغییر کرده و تحولاتْ فزونی یافته است.

مثلاً دین با دروغ و دورویی و نیز غرور و تکبر درافتاده است، و چون به‌صورت بنیادین به این خصلت‌ها می‌نگریم، میزان تأثیر منفی آن‌ها را بر توانایی‌های فرد و جامعه درک می‌کنیم. دروغ حقایق و نیروهای آمادۀ تبادل میان انسان‌ها را دروغین می‌گرداند، نیروهایی که رشد انسان منوط به بخشش آن‌ها و پذیرش نیروهای دیگران است. دروغ این نیرو‌ها را واژگونه و ناشناخته می‌گرداند، پس تبادل‌ها و توانایی‌ها مشوه و معطل می‌مانند.

کبر و غرور توانایی انسان را متوقف و منجمد می‌کند، زیرا آدمِ مغرور حس می‌کند که به مرتبۀ خودکفایی رسیده است، لذا از داد و ستد بازمی‌ایستد و از تکامل بازمی‌ماند و مردم نیز از اقتباس از او و کامل شدن به‌واسطۀ او دست می‌کشند، و این یعنی مرگ توانایی‌ها و ظرفیت‌ها. صفات هم‌ردیف دروغ و کبر و غرور نیز چنین است. اما آزادی فضا و حال و هوای مناسب برای رشد نیرو‌ها و ظهور استعدادهای انسان است، اگر فرصت‌ها فراهم باشد. این آزادی همواره در معرض تجاوز قرار داشته است و به بهانه‌های مختلف از انسان‌ها سلب می‌شده است. از آنجا که آزادی فضای مناسب برای رشد توانایی‌ها و استعدادهای انسان و مواهب انسان اصل و اساس همۀ توانایی‌هاست، نزاع‌ها و درگیری تلخ رخ داد. سلب آزادی از انسان، فرد و جامعه را به بندِ محدودیت‌های اعمال‌شده از جانب غاصبان آزادی می‌کشد و در نتیجه، انسان‌ها و جامعه به محدودیت و نقص در توانایی‌ها دچار می‌شوند. آن گاه که انسان بر این محدودیت‌ها می‌شورد و تلاش می‌کند و ما بنا به ایمانمان همراه دیگران می‌کوشیم که مانع سرکشی این نیروی تفرقه‌افکن و ویرانگر شویم، در حقیقت، بدون توجه به شکل و قالب نیروهای محدودکننده در طول تاریخ بشری، از توانایی و کرامت انسان دفاع می‌کنیم.

قالب‌های سلب آزادی و تخریب توانایی‌ها در گذر زمان تغییر یافته است: گاهی به‌صورت استبداد، گاهی به‌صورت استعمار،‌گاه به‌صورت نظام ارباب و رعیتی،‌گاه به‌صورت تروریسم فکری و ادعای قیمومیت بر مردم و نابالغ انگاشتنِ قدرتِ فکری آنان است وگاه به‌صورت استعمار نو وگاه به‌صورت تحمیل مواضع بر افراد یا ملت‌ها از طریق فشارهای اقتصادی و فرهنگی و فکری است. سیاستِ بی‌توجهی و محروم کردن برخی از مردم از فرصت‌ها، نگاه داشتنِ مردم در جهل و بی سوادی و محروم کردن مردم از بهداشت و فرصت‌های تحرک و توسعه، همه و همه، از شکل‌های مختلف سلب آزادی و در هم کوباندن توانمندی انسان است.

همین‌طور است تمام نیازهای انسانی، که شهوت می‌نامیم، اگر به قیمت نادیده گرفتن نیازهای دیگرِ انسان تقویت شوند. هر نیازی در انسان انگیزه‌ساز و حرکت‌آفرین و عامل حرکت انسان است، ولی اگر به قیمت مغفول ماندن دیگر نیاز‌ها رشد یابد، فاجعه‌آفرین خواهد بود و این، منشأَ مسئولیتِ بزرگ ما در برابر قدرت و ثروت و جاه و مقام و دیگر امکانات بشری است. اگر ایمانی که میان خدا و انسان ارتباط و حضوری مستمر پدید می‌آورد، مبنا و اساس تمدن جدید نباشد، با تمدنی شکننده روبه‌رو خواهیم شد. هنگامی که تاریخ تمدن را مدّ نظر قرار می‌دهیم، با رشد یک‌جانبه و یک بُعدی انسان در تمدن امروزی روبه‌رو می‌شویم. سیاست و مدیریت و بازار و سازندگی رشدی ناهماهنگ می‌یابد، چون بر پایۀ ایمان نبوده است، ایمانی که مایۀ اعتدال و همنوایی در راه خدمت به همه است. سیاست و مدیریت و بازار و سازندگی به استعمار و منازعات، بازاریابی‌های جدیدِ فرصت‌طلبانه و حاکمیتِ صلحِ مسلحانه و مقولاتی از این دست منتهی می‌شود، و زندگی انسان میان جنگ‌های سرد و گرم و بین بستن زخم‌ها و صلح مسلح نوسان می‌یابد.

حبّ ذات یا خویشتن‌خواهی که مایه و پایۀ کمال‌خواهی انسان است، آن گاه که به خودپرستی تبدیل شود، مشکل‌آفرین می‌شود. جنگ‌ها و تبعیض نژادی و تحقیر دیگران و نزاع شدید در هسته‌های مختلف جامعه، از خانواده تا جامعه بین‌الملل، همه نزاع‌هایی هستند که علتشان یکی و چند و چونشان متفاوت است. این نزاع‌ها که جزءِ بنیادین خلقت تلقی شده است، حاصل تبدیل خویشتن‌خواهی به خویشتن‌پرستی است. انانیت و خودخواهی فرد در گروه نیز همین تأثیر منفی را دارد. گروه‌ها و جوامع برای خدمت به انسان شکل گرفته‌اند. طبع انسان مدنی و اجتماعی است. انسان موجودی است با دو بعد شخصی و اجتماعی. وقتی خودپرستی به جامعه سرایت کند، مشکل انسان در صورت‌های مختلفی بروز می‌کند: از خودخواهی فردی تا خودخواهی خانوادگی و خودخواهی قبیله‌ای تا خودخواهی فرقه‌ای و مذهبی، که ارزش‌های آسمانی را به خصوصیات زمینی تبدیل و دین و مذهب را از محتوایش تهی می‌کند، و علوّ و مدارا را از بین می‌برد،‌‌ همان فرقه‌گرایی که ارزش‌های والا را وسیله سوداگری قرار می‌دهد و، سرانجام، به ملی گرایی خودخواهانه می‌رسد.

وطن‌دوستی نیز، که از شریف‌ترین نیازهای انسانی است، به نژادپرستی بدل می‌شود؛ تا جایی که فردْ وطنش را، به جای خدا، در مقام پرستش قرار می‌دهد و حاضر می‌شود عظمتِ وطنش را بر ویرانه‌های اوطان دیگران، و تمدنش را بر خرابه‌های تمدن‌های دیگر بنیان نهد، و سطح مردمش را به بهای فقیر شدن دیگر ملت‌ها بالا برد. نازیسم، که جهان را چند بار به آتش کشیده است، نمونۀ آشکار نژادپرستی است. این خودخواهی‌ها، در اصل، احساساتی سازنده بودند، اما به مرور و به دلیل رشد ناهماهنگ، ویرانگر شدند. خویشتن‌خواهی و فامیل‌دوستی و قبیله‌دوستی و وطن‌خواهی و وابستگی‌های قومی، اگر در چارچوب مرزهای درست خود باقی بمانند، گرایش‌های مثبت و سازنده‌ای در زندگی انسان‌ها خواهند بود. اکنون به عنوانی که برای این سخنرانی برگزیده‌ایم، بازگردیم: «نیازمندی‌ها و توانمندی‌های انسان.»

جامعه‌ای که این انسان را در بر می‌گیرد باید به مثابۀ یک کل هماهنگ باشد و فرد نیز باید به مثابۀ یک فرد سازوار باشد. هر نیازی که به هزینۀ نادیده انگاشتن دیگر نیاز‌ها تأمین و تقویت شود، وِزر و وَبال خواهد شد. هر فردی که به بهای نادیده انگاشتن حقوق دیگر افراد رشد کند، وزر و وبال خواهد شد. هر گروهی که به بهای نادیده انگاشتن حقوق دیگر گروه‌ها رشد کند، مصیبت خواهد آفرید.

اعتدال حاصل درک وضعیت دیگران است و باعث می‌شود که انسان درد دیگران را درد خود بداند. همین تفکر است که دعوت به روزه‌داری می‌کند. این اعتدال ضامنِ صحتِ رشدِ هماهنگِ فرد است و ضامنِ رشدِ هماهنگِ جوامع است. لبنان، سرزمینِ ما؛ سرزمینی که انسانِ آن اولین و آخرین سرمایه آن است؛ انسانی که عظمت لبنان را با تلاش و هجرت و اندیشه و اقداماتش پدید آورده است؛ چنین انسانی را در این کشور باید صیانت کرد.

اگر کشورهای دیگر، پس از انسان، سرمایه‌های دیگری دارند، سرمایۀ ما در لبنان، پس از انسان، باز‌‌ همان انسان است. از این رو، تلاش ما در لبنان، از عبادتگاه‌ها تا دانشگاه‌ها و دیگر مراکز، باید صَرفِ صیانت از انسان در لبنان، همۀ انسان‌ها و همۀ ابعادِ انسان با توانمندی‌های مختلف و در مناطقِ مختلفِ لبنان گردد. اگر بخواهیم از لبنان صیانت کنیم، اگر بخواهیم به اقناع حس ملی خود بپردازیم و اگر بخواهیم به حس دینی خود پاسخ دهیم، باید انسانِ لبنان و همۀ توانایی‌هایش را پاس بداریم. در لبنان، ما شاهد محرومیت هستیم، محرومیت در لبنان ناشی از سوءِ تدبیر است و همگان در این زمینه مسئول‌اند. و همان‌گونه که در سخنان مبارک شنیدیم، سخت‌گیری در راه انسان، در حد نیاز، به شرط هتک نشدن انسانیتِ انسان، مجاز است.

حضار گرامی، مناطقی که ما و مردم لبنان در آن زندگی می‌کنیم، چونان خود مردم لبنان، امانتی هستند در اختیار ما و مسئولان. جنوب و دیگر مناطق امانت‌هایی هستند که بنا به فرمان خدا و خواست وطن باید حفظ شوند. از این رو، باید آگاهانه به اندیشه و عمل توجه کنیم. اشتباه در اندیشه و اشتباه در عمل هر کدام دو خیانت در امانت در پی دارند: خیانتِ ارتکاب مستقیم فساد، و خیانتِ پایمال کردن فرصت دیگران و به هدر دادن اموال و حقوق عمومی. تفاوت گذاشتن به هر شکل و عنوانی که طرح شود باعث تفرقه است.

لبنان کشور انسان و انسانیت است که واقعیت آن در قیاس با دشمن آشکار می‌شود، آن گاه که می‌بینیم دشمن جامعۀ نژادپرستانه‌ای ایجاد کرده است که به کار ویرانی و تفرقه در همۀ ابعاد مالی و فرهنگی و سیاسی و نظامی آن اشتغال دارد، تا جایی که به خود گستاخی تحریف تاریخ و یهودی کردن شهر قدس و تخریب آثار تاریخی آن را می‌دهد. بنابراین، وطنمان را، نه‌تنها به‌خاطر خدا و انسانِ آن، که برای تمامی بشر و برای نمایاندن چهرۀ مبارزه‌گرِ حق، در برابر آن چهرۀ دیگر، باید حفظ کنیم. ما اینک خود را در برابر فرصتی طلایی یافته‌ایم، در برابر فصلی نو که لبنان آغاز کرده است، و در برابر صحنه‌ای که در تاریخ و در پهنۀ گیتی همتایی ندارد.

ای مردان و زنان مؤمن، باید برای انسان، همۀ انسان‌ها، انسانمان در بیروت و جنوب و عکا و حومۀ بیروت و کرنتینا و حی السلم، با یکدیگر همدل و همنوا شویم. این انسان جزئی از این فرصت، بخشی از این حرکت و به دور از هرگونه انزوا و طبقه‌بندی است. پس انسانِ لبنان را پاس می‌داریم، تا نگاهبان این کشور باشیم، کشوری که امانت تاریخ و امانت خداوند است.

نتیجه گیری

با مطالعه دقیق زندگی حضرت مسیح به این نتیجه می رسیم که حضرت عیسی (ع) با وجود همه تهمت هایی که به او در اناجیل زده اند، از همه تهمت ها مبرا است و شخصیتی ساده زیست و الهی است که قلب رهبران جهان را به تسخیر در آورده است.

 

                                                                                                                                                                                                

 

 

1- آل عمران، 59: «مَثَل عیسى در نزد خدا، مانند آدم است که او را از خاک آفرید، و سپس به او فرمود: "موجود باش!" او هم فوراً موجود شد».

2-  آل عمران، 35 37

3- آل عمران، 44

4- مریم، 16 - 22

5- برقی، احمد بن محمد بن خالد، محاسن، ج 2، ص 537، قم، دار الکتب الاسلامیه، چاپ دوم، 1371ق

6- کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، غفارى، على اکبر، آخوندى، محمد، ج ‏1، ص 465، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق

7- بحرانی، سید هاشم بن سلیمان، البرهان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 707، قم، مؤسسه بعثت، چاپ اول، 1374ش

 

1- مریم، 23 - 26.

2- مریم، 27 - 33.

3- ر.ک: ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج ‏2، ص 52، بیروت، دار صادر، 1385ق؛ ابن کثیر دمشقی‏، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج ‏2، ص 101، بیروت، دارالفکر، 1407ق.

4- قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج 2، ص 4، قم، دارالکتاب، چاپ سوم، 1404ق.

5- متی،‌ 2: 1، ترجمه قدیم.

6-البرهان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 23. و نیز ر. ک: محل تولد حضرت عیسی(ع)، 61680.

 

 

 

 

1- مؤمنون، 50.

2- ر. ک: علت ازدواج نکردن حضرت عیسی(ع)، 13960.

3- آل عمران، 48.

4- ر.ک:‌ «شناخت مدعى وحى (پیامبر)»، سؤال 119؛ «جایگاه معجزه در رسالت انبیاء»، سؤال  11681.

 

1- مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، ج ‏14، ص 249، بیروت، دار إحیاء التراث العربی‏، چاپ دوم، 1403ق.

2- تفسیر المنسوب الی الامام الحسن العسکری، ص 195، قم، مدرسه امام مهدی، چاپ اول، 1409ق.

3- شیخ صدوق، محمد بن علی، توحید، ص 421، قم، دفتر نشر اسلامی، چاپ اول، 1398ق

4-مائده، 78.

5- تفسیر القمی، ج ‏1، ص 176.

6- آل عمران، 49.

7- ر. ک: محدوده رسالت حضرت موسی و عیسی(ع)، 82504.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

1- عیاشى، محمد بن مسعود، تفسیر العیّاشی‏، محقق، رسولى محلاتى، هاشم، ج 1، ص 174، تهران،‏ المطبعة العلمیة، چاپ اول، 1380ق.

2- صدوق، محمد بن على‏، امالی، ص 204، بیروت، اعلمی، چاپ پنجم، 1400ق؛ ابوالفتوح رازی، حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآن، ج ‏7، ص 202، مشهد، بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی، 1408ق؛ رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج ‏21، ص 534، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1420ق

3- ر. ک: طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج ‏7، ص 123، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی‌تا؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ‏6، ص 791 792، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش.

4- مفاتیح الغیب، ج ‏21، ص 535.

5- ر. ک: (سن حضرت عیسی(ع) هنگام نبوت)، 84755.

6- شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، محقق، صبحی صالح، ص 227، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.

7- قطب الدین راواندی، سعید بن هبه الله، قصص الانبیاء، ص 273، مشهد، مرکز پژوهش‌های اسلامی، چاپ اول، 1409ق.

8- همان، ج ‏2، ص 114.

1- لوقا؛ باب 6: 14-15-16.

 2- آل عمران،52.

3- ر. ک: طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن، ج 3، ص 202، قم، دفتر انتشارت اسلامی، چاپ پنجم، 1417ق.

4- ر. ک: حواریون عیسی(ع)، 21221.

5- نساء، 171.

6- کهف، 109؛ لقمان 29.

7- ر. ک: (عیسی کلمة الله)، 38387.

[40]- انجیل یوحنا ، باب 20 ، آیه 25.

[41]- نساء، 157 - 158.

[42]- ابن بطریق، یحیی بن حسن، عمدة عیون صحاح الاخبار فی مناقب امام الابرار، ص 430، قم، دفتر نشر اسلامی، چاپ اول، 1407ق.

[43]- توفیقی، حسین، آشنائی با ادیان بزرگ، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها (سمت) و مؤسسه فرهنگی طه و مرکز جهانی علوم اسلامی، شرکت چاپ و نشر بازرگانی، ۱۳۷۹ ه. ش، چاپ اول، ص۱۲۳.

[44]- توفیقی، حسین، آشنائی با ادیان بزرگ، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها (سمت) و مؤسسه فرهنگی طه و مرکز جهانی علوم اسلامی، شرکت چاپ و نشر بازرگانی، ۱۳۷۹ ه. ش، چاپ اول، ص۱۴۷.

[45]- الأنوار الساطعة فی شرح الزیارة الجامعة، ج۴، ص۴۹۶.

[46]- سیره نبوى «منطق عملى»، مصطفى دلشاد تهرانى، ج۱، ص۲۹۲.

[47]- حکم النبی الأعظم صلى الله علیه و آله و سلم (محمدى رى شهرى)، ج۲، ص۲۸۱.

[48]- بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج۱۴، ص۲۸۹.

-[49] بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج۱۴، ص۲۵۴.

[50]- البرهان فی تفسیر القرآن (سید هاشم بحرانى )، ج۳، ص۷۱۱.

[51]- بحارالأنوار (علامه مجلسى)، ج۱۴، ص۳۲۶.

[52]- رومیان، باب 13/1 و 2.

[53]- ر.ک: آژیر، اسد الله، «جایگاه عیسی(ع) در آخر الزمان باوری و منجی باوری مسلمانان»، فصلنامه علمی- ترویجی دانشگاه قم، سال ششم، شماره دوم و سوم.

2- دیلمى، حسن بن محمد، إرشاد القلوب إلى الصواب، ج 1، ص 66، الشریف الرضی، قم، چاپ اول، 1412ق.

[55]- مجموعاً 93 بار در قرآن کریم به او اشاره شده و دو بار به نحوه تولد ایشان پرداخته شده است.

[56]- مائده، 17: «لَقَدْ کَفَرَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسیحُ ابْنُ مَرْیمَ قُلْ فَمَنْ یمْلِکُ مِنَ اللَّهِ شَیئاً إِنْ أَرادَ أَنْ یهْلِکَ الْمَسیحَ ابْنَ مَرْیمَ وَ أُمَّهُ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمیعاً وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَینَهُما یخْلُقُ ما یشاءُ وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَی‏ءٍ قَدیر»؛ آنها که گفتند: خدا، همان مسیح بن مریم است، به‌طور مسلّم کافر شدند بگو: اگر خدا بخواهد مسیح بن مریم و مادرش و همه کسانى را که روى زمین هستند هلاک کند، چه کسى مى‏تواند جلوگیرى کند؟ (آرى،) حکومت آسمان‌ها و زمین، و آنچه میان آن دو قرار دارد از آن خداست هر چه بخواهد، مى‏آفریند (حتّى انسانى بدون پدر، مانند مسیح) و او، بر هر چیزى تواناست.

[57] - آل عمران، 55: «إِذْ قالَ اللَّهُ یا عیسى‏ إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَی وَ مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ جاعِلُ الَّذینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلى‏ یوْمِ الْقِیامَةِ ثُمَّ إِلَی مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَینَکُمْ فیما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُون»؛ (به یاد آورید) هنگامى را که خدا به عیسى فرمود: من تو را برمى‏گیرم و به سوى خود، بالا مى‏برم و تو را از کسانى که کافر شدند، پاک مى‏سازم و کسانى را که از تو پیروى کردند، تا روز رستاخیز، برتر از کسانى که کافر شدند، قرار مى‏دهم سپس بازگشت شما به سوى من است و در میان شما، در آنچه اختلاف داشتید، داورى مى‏کنم.

[58]- مرقس، 16/9 و لوقا، 24/51.

[59] - اول تسالونیکیان؛ 17/4-15؛ مرقس1/9.

[60]-«وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ فَلا تَمْتَرُنَّ بِها»؛ زخرف، 61.

[61] - طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج 9، ص 82، انتشارات ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، 1372ش؛ نیشابورى، محمود بن ابو الحسن، إیجازالبیان عن معانی القرآن، ج 2، ص 739، دار الغرب الاسلامى، بیروت، چاپ اول، 1415ق؛ بیضاوى، عبدالله بن عمر، أنوار التنزیل و أسرار التأویل، تحقیق: المرعشلی، محمد عبد الرحمن، ج 5، ص 94، دار احیاء التراث العربى، بیروت، چاپ اول، 1418ق؛ مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج 21، ص 100، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش.

[62] - سیوطی، جلال الدین، العرف الوردی فی اخبار المهدی، ص 176، المجمع العالمى للتقریب بین المذاهب الإسلامیة المعاونیة الثقافیة، مرکز التحقیقات و الدراسات العلمیة،  تهران، چاپ اول، 1427ق.

[63]- یوحنّا، ۲: ۱ - ۱۱.

[64]- متى، ۱۲: ۴۶ - ۵۰.

[65]- متى، ۱۵: ۴.

[66]- لوقا، ۷: ۳۶ - ۳۹.

[67]- یوحنّا، ۱۲: ۸.

[68]- متى، ۲۶: ۳۷ - ۳۹.

[69]- متى، ۲۷: ۴۶.

-[70] جمعه/۶.

-[71] آنچه که گفته شد، گزارشى کوتاه از شخصیت مسیح در اناجیل بود. خواننده مى تواند با مراجعه به عهد جدید، به موارد بیش ترى دست یابد.

[72]- مائده: 46.

[73]- مریم: 30.

[74]- صف: 14.

[75]- انجیل متى، باب 10/1.

[76]- انجیل متى، باب 10/5 ـ 7.

[77]- عهد جدید، اعمال رسولان، باب 1 تا 8.

[78]- عهد جدید، اعمال رسولان، باب 22/3 ـ 17.

[79]- جان بى ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه على اصغر حکمت، (تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، چاپ پنجم، 1370 ش)، ص 613; هم چنین ر.ک: توماس میشل، کلام مسیحى، ترجمه حسین توفیقى، (مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، چ دوم، 1381); ص 54، در برخى از احادیث، ائمه ى معصومین(علیهم السلام) نیز پولس را مسئول گمراهى مسیحیان برشمرده اند. علامه محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 8، ص 311.

[80]- انجیل متى، باب 10/15 و 15/24.

[81]- عهد جدید، اعمال رسولان، باب 13/47.

[82]- سنن ابی داود، باب خروج الدجال، ح 3766.

 

 

 

 

 

 

 

 

1-  ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، تاریخ ابن خلدون (دیوان المبتدأ و الخبر فى تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأکبر)، تحقیق: شحادة، خلیل، ج 1، ص 620 و 621، دار الفکر، بیروت، چاپ دوم، 1408ق.

[84]- ابن عربى، محى الدین، الفتوحات المکیة، ج 3، ص 327، دار صادر، بیروت، بی تا.

[85] -همان، ص 328.

[86] - همان.

[87] - البزنجی، الاشاعة لاشراط الساعة، ص 108، مطبعة المشهد الحسینی، القاهره، 1370ق.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

1- مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 51، ص 89، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403ق.‏

2- ر.ک: نمایه‌های «روایت های دال بر فرزند داشتن امام حسن عسکری و وصیت به مادرش»، سؤال 2757؛ «ولادت امام زمان (عج)»، سؤال 2833.

[90]- بحار الانوار، ج 51، ص 23 و 24؛ و ر.ک: نمایه‌های «امام مهدى (عج) از نظر شیعه»، سؤال 168؛ «امامت در سن طفولیت»، سؤال 176؛ «امام زمان و شباهت با پیامبران»، سؤال 8299؛ «دلایل اعتقاد به امامت و امامان»، سؤال 321؛ «اسامی ائمه (ع) در احادیث متواتر شیعی»، سؤال 2543.

[91] - ر.ک: نمایه‌های «حجت خدا در زمین از عیسی (ع) تا پیامبر اسلام (ص)»، سؤال 13335؛ «فواید وجودی امام زمان (عج) در عصر غیبت»، سؤال 654.

[92]- سخنرانی به مناسبت میلاد مسیح ۱۱/۱۰/۷۱؛ به نقل از: نرم افزار به سوی نور، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی.

[93]- پیام رهبر معظم انقلاب به مناسبت میلاد مسیح، تاریخ ۱۷/۱۰/۷۰.

[94]- خاطرات سیاسی اجتماعی دکتر صادق طباطبایی، نشر عروج، جلد ۲، صفحه ۱۱۵. (برگرفته از کانال تلگرامی آب و آتش)

 

[95]- «برای هر گروهی از شما شریعت و روشی نهادیم. و اگر خدا می‌خواست همه شما را یک امت می‌ساخت. ولی خواست در آنچه به شما ارزانی داشته است بیازمایدتان. پس در خیرات بر یکدیگر پیشی گیرید. همگی بازگشتتان به خداست.» (مائده، ۴۸).

[96]- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، چاپ چهارم: تهران، دارالکتب الإسلامیه، ۱۴۰۷ ق، ج ۲، ص ۶۶۸.

[97]- «و اینکه: برای انسان جز حاصل تلاش او نیست.» (نجم، ۳۹).